کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرف شرط و جزاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حرف درآر
فرهنگ فارسی معین
(حَ. دَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) شایعه ساز، دروغ پرداز، مفتری .
-
حرف زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) سخن گفتن .
-
حرف شنو
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش نُ) [ ع - فا. ] (ص مر.) معقول ، سر به راه ، نصیحت پذیر. مق . حرف نشنو.
-
حرف گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) نکته گیر، عیب جو.
-
حرف گیری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِمص .) خرده گیری ، عیب جو.
-
هفت حرف استعلا
فرهنگ فارسی معین
( ~. حَ فِ اِ تِ) [ فا - ع . ] (اِمر.) عبارتند از: خ ، ص ، ض ، ط ، ظ ، ع ، ق .
-
جستوجو در متن
-
یا
فرهنگ فارسی معین
(حر رب .) به معنای ذیل آید: الف - ح رف ربط و عطف که معنای تردید یا اختیار را می رساند. ب - حرف شرط با فعل منفی آید و برای مفهوم مثبت آن فعل معنی ادات شرط دهد.
-
تقامر
فرهنگ فارسی معین
(تَ مُ) [ ع . ] (مص ل .) با یکدیگر شرط بستن و قمار کردن .
-
شرط
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - قرار، پیمان . 2 - الزام و تعلق امری به امر دیگر.
-
شرطی
فرهنگ فارسی معین
(شُ) (ص نسب . اِمر.) گروهی از برگزیدگان اعوان حاکمان و والیان ؛ ج . شرط
-
رهان
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - شرط بستن . 2 - هر نوع برد و باخت و گروبندی ، مراهنه .
-
ندب
فرهنگ فارسی معین
(نَ دَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جا و اثر زخم . 2 - گرو و شرط بندی در قمار یا تیراندازی . ج . ندوب .
-
ور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) 1 - (حر.) حرف شرط ، مخفف و اگر. 2 - ( اِ.) طرف ، جانب . 3 - پسوندی است که به اسم می پیوندد و دارندگی را می رساند:بارور، تاج ور، کینه ور. 4 - پیشوندی است که بر سر افعال درآید به معنی بر: ورآمدن ، ورافتادن . 5 - بر سر اسماء (ریشه و مصادر مرخم ) د...
-
چنان چه
فرهنگ فارسی معین
(چِ یا چُ چِ) 1 - (ق تشب .) آن طور، آن سان . 2 - (حر رب .) از ادات شرط و تعلیق .