کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حرص
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِ.) آز، آزمندی .
-
واژههای مشابه
-
حرص خوردن
فرهنگ فارسی معین
(حِ. خُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - خشمگین شدن . 2 - به خود فشار آوردن .
-
حرص و جوش
فرهنگ فارسی معین
(حِ صُ) (اِمر.)خشم و نگرانی .
-
واژههای همآوا
-
حرث
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (مص م .) شخم زدن .
-
حرس
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (مص م .) نگاهبانی کردن .
-
حرس
فرهنگ فارسی معین
(حَ رِ) (اِفا. ص .) پاسبان ، نگاهبان .
-
هرس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) اول شیری که از پستان زن پس از زاییدن جاری شود.
-
هرس
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ.) چوب پوشش بام خانه .
-
هرس
فرهنگ فارسی معین
(هَ رَ) (اِ.) بریدن شاخه های زاید درخت .
-
جستوجو در متن
-
آزمندی
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(حامص .) حرص ، ولع ، طمع .
-
ولع
فرهنگ فارسی معین
(وَ لَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) حرص و علاقه شدید به چیزی . 2 - (اِمص .) حرص ، آزمندی .
-
ورنج
فرهنگ فارسی معین
(وَ رَ) (ص .) خداوند حرص و شره را گویند.