کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حدیث کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تحدیث
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) سخن گفتن ، حدیث کردن .
-
تنصیص
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آشکار کردن معنی کلام . 2 - نسبت دادن حدیث به کسی که حدیث از او روایت شده .
-
تحدث
فرهنگ فارسی معین
(تَ حَ دُّ) [ ع . ] (مص ل .) سخن گفتن ، حدیث کردن .
-
اسناد
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نسبت دادن چیزی به کسی . 2 - منسوب کردن حدیث به کسی .
-
روایت
فرهنگ فارسی معین
(رِ یَ) [ ع . روایة ] 1 - (مص م .) نقل کردن مطلب ، خبر یا حدیث . 2 - نقلِ خبر و حدیث از پیغمبر یا امام . 3 - (اِ.) داستان .
-
اجتهاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سعی کردن ، کوشیدن ، 2 - (اِمص .) سعی ، کوشش . 3 - استنباط مسایل شرعی از قرآن و حدیث .
-
افاضه
فرهنگ فارسی معین
(اِ ض ِ) [ ع . افاضة ] (مص م .) 1 - پر کردن ظرف تا لبریز شود. 2 - وارد شدن در سخن و حدیث . 3 - فیض رساندن ، بهره .
-
عنعنه
فرهنگ فارسی معین
(عَ عَ نَ یا نِ) [ ع . عنعنة ] (مص م .) 1 - تلفظ کردن همزه مانند عین . 2 - نقل حدیث و روایت از چند تن به ترتیب از پایین به بالا.