کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حدی
فرهنگ فارسی معین
(حُ) [ ع . حداء ] (اِ.) سرود و آوازی که ساربانان عرب خوانند تا شتران تیزتر روند.
-
واژههای همآوا
-
هدی
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ.) زراعتی که توسط آب باران مشروب شود؛ دیم ، دیمه .
-
هدی
فرهنگ فارسی معین
(هُ دا) 1 - (مص م .) راه راست نمودن . 2 - (اِمص .) راهنمایی ، راست راهی . مق ضلالت . 3 - (اِ.) راه درست .
-
هدی
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ ع . ] (اِ.) قربانی که به مکه فرستند.
-
جستوجو در متن
-
انجیرخوار
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (اِمر.) پرنده ای از راستة گنجشکان مانند سار، دارای منقاری نسبتاً قوی و تا حدی کج .
-
ممل
فرهنگ فارسی معین
(مُ مِ) [ ع . ] (اِفا.) ملال آور، بیزار کننده . ؛اطناب ~ تطویل کلام به حدی که ملال آورد.
-
گلیم گوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) موجودی متوهم به شکل آدمی با گوش های بزرگ به حدی که یک گوش را بستر و دیگری را لحاف می کرده اند؛ گوش بستر.
-
اطناب
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بسیار گفتن . 2 - (اِمص .) پرگویی . 3 - تطویل کلام و مبالغه در آن به حدی که از اقتضای تفهیم مقصود تجاوز کند. مق ایجاز.