کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حجم
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - برآمدگی و کُلفتی چیزی . 2 - مقداری از فضا که جسم آن را اشغال می کند.
-
جستوجو در متن
-
حجیم
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص .) دارای حجم ، جسمی که حجمش زیاد باشد.
-
کوچولو
فرهنگ فارسی معین
(ص .)1 - دارای حجم یا ابعاد کوچک . 2 - دارای مقدار کم . 3 - خرد سال .
-
تخلخل
فرهنگ فارسی معین
(تَ خَ خُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - جدا شدن اجزاء و ذرات جسمی از هم . 2 - خلخال به پای کردن . 3 - بزرگ شدن حجم جنس بدون آن که جسم دیگری به آن اضافه شود.
-
شرینگ
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ انگ . ] 1 - (اِ.) پارچه ، لباس و غیره . 2 - (مص .) آب رفتن ، کوچک شدن ، تکیدگی ، افت به معنای کاهش حجم مواد.
-
نپتون
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ فر. ] (اِ.) هشتمین سیاره از منظومة شمسی است . حجم آن 57 برابر زمین می باشد که هر 165 سال یک بار به دور خورشید و هر 15 ساعت و 48 دقیقه ، یک بار به دور خود می گردد.
-
بزرگ
فرهنگ فارسی معین
(بُ زُ) (ص .) 1 - دارای حجم ، وسعت یا کمیت زیاد. 2 - برجسته ، نمایان . 3 - بالغ ، بزرگسال . 4 - دارای سن بیشتر. 5 - عنوان احترام آمیز برای پدر، مادر، دایی و... 6 - رییس ، پیشوا.
-
تصویر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) صورت کسی یا چیزی را کشیدن . 2 - (اِمص .) تصویرگری ، صورت سازی . ج . تصاویر. 3 - صورتی که بر کاغذ، دیوار و غیره کشند. 4 - شرح دادن ، شرح و بیان . ؛ ~سه بعدی تصویری که عمق و حجم را نشان می دهد.
-
متر
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - نواری باریک و درجه - بندی شده از فلز، پارچه یا جنس دیگر که برای اندازه گیری طول و عرض اشیاء استفاده می شود. 2 - واحد طول که تقریباً برابر است با یک چهل میلیونیم نصف النهار زمین . ؛ ~مربع واحد سطح و آن مربعی است به ضلع یک متر...
-
محتقن
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ ق ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - بیماری که به حبس بول دچار شود. 2 - بیماری که برای بهبود از بند شدن بول حقنه گیرد. 3 - نسجی که در آن خون زیاد جمع شده باشد، نسجی که خون بیشتری در آن مانده باشد و در نتیجه دچار ازدیاد حجم شده باشد. 4 - جمع شونده ، گرد آین...