کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجاب را رعایت کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پاس
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - نگهبانی ، حراست . 2 - رعایت ، احترام . 3 - یک نوبت از چهار نوبت شب . 4 - نگاهداشت ، حق شناسی . 5 - عمل حواله دادن کسی به جایی یا کس دیگری . ؛~ خاطر کسی را داشتن رعایت حال وی را کردن .
-
ابقاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - باقی گذاشتن ؛ به جای ماندن چیزی را، زنده داشتن . 2 - رعایت ، مرحمت کردن . 3 - اصلاح کردن میان قومی .
-
باکلاس
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ فا - فر. ] ( ص .) 1 - ویژگی آن که مقررات و آداب اجتماعی را به خوبی رعایت می کند. 2 - دارای کیفیت خوب یا مطلوب نسبت به مجموعة همانند خود.
-
مراعات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . مراعاة ] (مص ل .) رعایت یکدیگر را کردن . ؛ ~النظیر در علم بدیع آوردن کلماتی که به گونه ای با یکدیگر مناسبت و ارتباط داشته باشند.
-
ارژنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) نام چاهی که افراسیاب ، بیژن را در آن زندانی کرد.
-
آب حوضی
فرهنگ فارسی معین
(حُ) (ص نسب .) کسی که آب حوض ها را کشیده و آن ها را تمیز می کرد.
-
تخت خواب
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ خا) (اِمر.) تخت چوبی یا فلزی که روی آن می خوابند. ؛~ تاشو تخت خوابی که بتوان سطح و پایة آن را روی یکدیگر جمع کرد و از آن به عنوان مبل استفاده کرد.
-
ابو
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (از اسماء سته ) (اِ.) اب ، پدر. ضح - در عربی در حالت رفعی این کلمه را به صورت «ابو» و در حالت نصبی «ابا» و در حالت جری «ابی » گویند و غالباً در آغاز کنیة مردان درآید مانند «ابن » و گاه در آغاز بعضی اسم های جنس . فارسی زبانان رعایت حالت...
-
پرتابل
فرهنگ فارسی معین
(پُ بْ) [ فر. ] (ص .) ویژگی دستگاه یا وسیله ای که بتوان آن را با دست حمل کرد، دستی . (فره ).
-
پیشداد
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) نخستین قانونگزار؛ هوشنگ پیشداد به موجب داستان های قدیم ایران ، اولین کسی بود که قانون را وضع کرد.
-
تایمر
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ انگ . ] (اِ.) سوییچ ساعتی ، نوعی ابزار که به وسیلة آن می توان دستگاهی را در فاصلة زمانی معینی روشن یا خاموش کرد.
-
حاشا
فرهنگ فارسی معین
[ ع - فا. ] (ق .) هرگز، مبادا. ؛~و کلا اصلاً، ابداً، هرگز. ؛دیوار ~ بلند است به سهولت می توان موضوع را انکار کرد.
-
زیراکس
فرهنگ فارسی معین
(کْ سْ) [ انگ . ] (اِ.) نام تجارتی دستگاهی است که برای اولین بار فتوکپی به صورت خشک را متداول کرد، فتوکپی .
-
ضبط صوت
فرهنگ فارسی معین
( ~ صُ) [ ع . ] (اِمر.) دستگاهی الکتریکی یا الکترونیکی که می توان به کمک آن اصوات را روی نوار مخصوص ضبط و پخش کرد.
-
نقاد
فرهنگ فارسی معین
(نَ قّ) [ ع . ] (ص .) 1 - کسی که پول های سره را از ناسره جدا می کرد. 2 - کسی که نقاط ضعف یا قوت یک اثر ادبی یا هنری را مطرح می کند.