کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حباب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حباب
فرهنگ فارسی معین
(حُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - برآمدگی کوچک که به علت سقوط چیزی در آب ایجاد می شود. در فارسی آب سوار گویند. 2 - روپوش شیشه ای که روی چراغ گذارند.
-
حباب
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (مص م .) دوست داشتن .
-
واژههای همآوا
-
هباب
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نشاط شتر در رفتن . 2 - نشاط .
-
جستوجو در متن
-
آبسوار
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) حباب .
-
لوستر
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - حباب شیشه ای ، چینی یا فلزی چراغ مخصوصاً نوعی که از سقف آویزان می شود. 2 - چراغی که دارای یک یا چند حباب است ، نورافشان (فره ). 3 - جار.
-
آباژور
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِمر.) حباب و سرپوشی برای چراغ و مانند آن که نور را به پایین افکند.
-
کف
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ په . ] (اِ.) 1 - انبوهی از حباب - های ریز که به هنگام جوشیدن آب در آن به وجود می آید. 2 - حباب های ریز سفید رنگی که در اثر ترکیب مواد شوینده و آب پدید می آید. ؛ ~ به دهان آوردن کنایه از: سخت خشمگین شدن .
-
چکره
فرهنگ فارسی معین
(چَ کَ رِ) (اِ.) = چکله : 1 - قطرة آب ، رشحه . 2 - حباب ، کف آب .
-
غنچه
فرهنگ فارسی معین
(غُ چِ) (اِ.) 1 - گل ناشکفته . 2 - حباب آب . 3 - گنبد.
-
قل قل
فرهنگ فارسی معین
(قُ. قُ) (اِصت .) (عا.) = غل غل : جوش ، صدای ترکیدن حباب های مایع جوشان .
-
ویبراتور
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - دستگاهی برای خارج کردن حباب های هوا از داخل بتون تازه . 2 - سیستمی که قبل از زنگ خوردن موبایل باعث لرزش آن می شود، لرزانه (فره ).