کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حالت 3 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صاحب حالت
فرهنگ فارسی معین
( ~ . لَ) [ ازع . ] (ص مر.)کسی که شور و شوق و عشقی دارد.
-
جستوجو در متن
-
طور
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نوع ، صنف . 2 - حالت ، چگونگی . 3 - حد، اندازه .
-
اثنان
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - دو، عدد دو. (در حالت رفعی ). 2 - دو مرد. 3 - روز دوشنبه .
-
فرو
فرهنگ فارسی معین
(فُ) (ص ) 1 - پایین . 2 - به سوی پایین . 3 - به سوی درون یا ژرفا. 4 - دارای وضع یا حالت زیردست .
-
شکل
فرهنگ فارسی معین
(شَ یا ش ) [ ع . ] (اِ.) 1 - صورت ، چهره . 2 - پیکر. 3 - نظیر، مانند. 4 - حالت ، وضع ، کیفیت . 5 - ترکیب و ساختار بیرونی چیزی .
-
طریق
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - راه . 2 - شیوه ، روش . 3 - آئین ، مسلک . 4 - حال ، حالت . 5 - عادت ، خو. 6 - پیشه ، شغل .
-
نفاس
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زچگی زن ، حالت وضع حمل . 2 - ایام زچگی زن . 3 - خونی که پس از زاییدن از زن خارج شود؛ خون ولادت .
-
وغ زده
فرهنگ فارسی معین
(وَ. زَ دِ) (ص مف .) (عا.) وق زده ؛ 1 - چشم بی حالت و بیرون پریده . 2 - جای ساکت و خاموش . 3 - سرد، بدون گرما.
-
اسپرت
فرهنگ فارسی معین
(اِ پُ) [ انگ . ] ( اِ.) 1 - ورزش ، انواع گوناگون ورزش . 2 - حالت غیررسمی لباس ، کیف و غیره . 3 - ویژگی ماشینی که با تجهیزات و وسایلی تزیین شده باشد که مخصوص مسابقه است .
-
تسلیم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) گردن نهادن . 2 - سلام گفتن . 3 - پذیرفتن شکست و متوقف کردن جنگ . 4 - (اِ.) حالت اطاعت و فرمانبرداری . 5 - (ص .) مطیع ، فرمانبردار.
-
جنبه
فرهنگ فارسی معین
(جَ بِ یا بَ) [ ع . جنبة ] (اِ.) 1 - پهلو، طرف ، جهت ، ناحیه . 2 - ظرفیت ، طاقت ، توان . 3 - جلوه ای خاص از محتوای یک چیز. 4 - حالت ، ویژگی ، خاصیت .
-
کیس
فرهنگ فارسی معین
(کِ یْ) [ انگ . ] (ص .) 1 - وضعیت ، سرگذشت و حالت ، مورد، نمونه . 2 - جعبه - ای که اجزای اصلی سخت افزاری رایانه براساس طرحی خاص در آن جای داده شود، محفظه ، کازه . (فره ).
-
منفی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - نفی کرده شده ، دور کرده شده . 2 - نیست شده . 3 - تبعید شده (از شهر خود). 4 - سخنی که در آن حرف نفی باشد (دستور). 5 - دارای حالت نفی ، مخالفت یا رد و انکار. مق مثبت .
-
عنوان
فرهنگ فارسی معین
(عُ یا عِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دیباچه ، سرآغاز کتاب یا نامه . 2 - نشانی ، آدرس . 3 - واژه یا واژه هایی که مقام و منصب یا میزان تحصیلات کسی را نشان می دهد. 4 - دلیل . 5 - بهانه . 6 - وضع ، حالت .