کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حالتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زیرچشمی
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (ق .) نگاه کردن به حالتی که دیگران متوجه نشوند.
-
لم
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) حالتی بین دراز کشیدن و نشستن .
-
بربر
فرهنگ فارسی معین
(بِ بِ) (ق .) حالتی است برای نگاه کردن و آن مستقیم و معنی دار به کسی یا چیزی نگاه کردن است .
-
تصنع
فرهنگ فارسی معین
(تَ صَ نُّ) [ ع . ] (مص ل .) حالتی را به طور ساختگی به خود گرفتن ، ظاهرسازی .
-
ثیبوبت
فرهنگ فارسی معین
(ثَ بَ) [ ع . ثیبوبة ] (مص ل .) حالتی که پس از ثیبه شدن برای زن پیدا می شود.
-
سرگیجه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جِ) (اِمر.) حالتی که به انسان دست می دهد و تصور می کند که همه چیز دور او می چرخد.
-
کما
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ فر. ] (اِ.) حالتی از بی هوشی که در آن بیمار برای مدتی شعور و حواس خود را از دست می دهد.
-
ضربه فنی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . فَ نّ) (اِمر.) 1 - حالتی در کشتی ، که ورزشکاری پشت حریف را به زمین بزند. 2 - حالتی در مشت زنی که ورزشکاری حریف را به زمین اندازد و او نتواند در زمان تعیین شده از جا برخیزد.
-
آلبالو گیلاس چیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) مجازاً صفتی برای چشم وقتی که نگاه می کند، ولی نمی بیند. حالتی برای چشم شخصی که مواد نشئه زا مصرف کرده .
-
بغض
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - دشمنی ، کینه . 2 - حالتی از گلو که شخص جلو گریة خود را بگیرد.
-
چهارزانو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.)حالتی مؤدبانه از نشستن که ساق پای چپ زیر زانوی راست و ساق پای راست زیر زانوی چپ قرار می گیرد.
-
دکلمه
فرهنگ فارسی معین
(دِ لَ مِ) [ فر. ] (اِ.) خواندن مطلبی با صدایی بلند و حالتی تأثیرگذار.
-
سکسکه
فرهنگ فارسی معین
(س س کِ) [ ع . سکسکة ] (اِ.) حالتی که بر اثر آن صداهایی کوتاه و متناوب از گلو برآید.
-
سکنه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . سکنة ] (اِ.) 1 - حالتی که شخص در آن هست ؛ وضع . 2 - محل اتصال سر و گردن ؛ ج . سکنات .
-
سه پلشت
فرهنگ فارسی معین
( ~. پِ لِ) (اِمر.) 1 - حالتی در قاب بازی که گودی همة قاب ها به سوی بالا باشد. 2 - (کن .) وضع بسیار ناخوشایند.