کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جُمِعَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جمع
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) گرد کردن . 2 - فراهم کردن ، فراهم آوردن . 3 - آسوده (صفتی است برای خاطر): خاطرجمع . 4 - (اِ.) انجمن ، مجمع . 5 - گروه ، جمعیت . 6 - مجموع ، همه . 7 - یکی از چهار عمل اصلی و آن افزودن دو یا چند عدد است به یکدیگر. 8 - کلمه ...
-
جمع آوری
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) (حامص .) 1 - جمع کردن ، گ رد کردن ، فراهم آوردن . 2 - پیش گیری از انتشار یا گسترش . 3 - نظم دادن به چیزهای آشفته و در هم بر هم .
-
صاحب جمع
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جَ) [ ازع . ] (اِ. ص .) 1 - در دورة مغول مأمور تشخیص مالیات و جمع - آوری آن . 2 - در دورة صفویه کسی که مسئول ضبط و تحویل نوعی ازاموال دیوانی بود.
-
واژههای همآوا
-
جمع
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) گرد کردن . 2 - فراهم کردن ، فراهم آوردن . 3 - آسوده (صفتی است برای خاطر): خاطرجمع . 4 - (اِ.) انجمن ، مجمع . 5 - گروه ، جمعیت . 6 - مجموع ، همه . 7 - یکی از چهار عمل اصلی و آن افزودن دو یا چند عدد است به یکدیگر. 8 - کلمه ...
-
جستوجو در متن
-
آناس
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جمع انسان .
-
ها
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (پس .) نشانة جمع .
-
گوال
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمص .) اندوختن ، جمع کردن .
-
ما
فرهنگ فارسی معین
(ضم .) ضمیر اوُل شخص جمع .
-
اجنه
فرهنگ فارسی معین
( اَ جِ نُِ) [ ع . اجنة ] (اِ.) در عربی جمع جنین و در فارسی به غلط جمع جن گویند.
-
پسییان
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) جمع پسین ، آیندگان .
-
گردآوری
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) (حامص .) جمع آوری ، گرد آوردن .
-
الفخته
فرهنگ فارسی معین
(اَ فَ تَ) (ص مف .) اندوخته ، جمع کرده .
-
الفغدن
فرهنگ فارسی معین
(اَ فَ دَ) (مص م .) اندوختن ، جمع کردن .