کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جَلْد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جلد
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] 1 - پوست . 2 - چیزی که کتاب ، دفتر و مانند آن را پوشش دهد، جلد کتاب ، جلد دفتر. ؛ توی ~ کسی رفتن کسی را وسوسه کردن و از کاری منصرف ساختن یا به کاری برانگیختن .
-
جلد
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (ص .) چابک .
-
واژههای همآوا
-
جلد
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] 1 - پوست . 2 - چیزی که کتاب ، دفتر و مانند آن را پوشش دهد، جلد کتاب ، جلد دفتر. ؛ توی ~ کسی رفتن کسی را وسوسه کردن و از کاری منصرف ساختن یا به کاری برانگیختن .
-
جلد
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (ص .) چابک .
-
جستوجو در متن
-
بیدخ
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص .) تند و جلد.
-
چالاک
فرهنگ فارسی معین
(ص .) چست ، جلد، زرنگ .
-
پست
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (اِ.) مخفف پوست ، جلد.
-
پاسوار
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) پیادة جلد و چابک .
-
سیس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) اسب جلد و تند و تیز.
-
صحاف
فرهنگ فارسی معین
(صَ حّ) [ ع . ] (ص .) کسی که کتاب را ته بندی و جلد می کند.
-
قاشر
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - خراشنده و جدا کنندة پوست . 2 - دارویی که بر اثر سوزاندن قسمت های سطحی جلد قسمتی از آن را از قسمت های عمقی جلد جدا کند از قبیل قسط و زرآوند.
-
مقوا
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ وّ) [ ع . ] (اِ.) نوعی کاغذ ضخیم که از آن برای ساختن جلد کتاب یا چیزهای دیگر استفاده می کنند.
-
وشکول
فرهنگ فارسی معین
(وَ یا وِ) (ص .) مرد جلد و چابک و مجرب در کارها. بشکول و بژکول نیز گویند.