کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جو و گندم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پناه جو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِفا.) آن که خواستار پناهندگی به یک کشور بیگانه است .
-
صرفه جو
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (ص فا.) آن که در خرج کردن اندازه نگه دارد، مقتصد.
-
هنگامه جو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) جنگجو، ماجراجو.
-
جستوجو در متن
-
مرز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) شرابی که از گندم و گاورس و جو سازند، بوزه .
-
بنو
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) = بنوه : خرمن گندم و جو و کاه و مانند آن .
-
کوزر
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِ.) 1 - خوشة گندم و جو. 2 - غربیل ، الک .
-
سوک
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.) خارهای نازک و دراز که بر خوشه گندم یا جو می روید.
-
دانک
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ په . ] (اِ.) 1 - هر نوع دانه . 2 - آشی که با گندم و جو و ماش و عدس و مانند آنها پزند.
-
کشکین
فرهنگ فارسی معین
(کَ) 1 - (ص نسب .) منسوب به کشک . 2 - (اِمر.) نان جو، کشکینه . 3 - نانی که از آرد باقلا و نخود و گندم و جو درهم آمیخته پزند.
-
سویق
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آرد نرم (از جو، گندم و غیره )؛ ج . اسوقه . 2 - شراب ، خمر.
-
فخفره
فرهنگ فارسی معین
(فَ فَ رِ) (اِ.) 1 - سبوس آرد گندم یا جو. 2 - نخاله ، زنگ زده . 3 - کهنه و مانده .
-
کفه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) خوشه های گندم و جو که به هنگام خرمن کوفتن ، آن ها کوفته نشده باشند و پس از پاک کردن غله آن ها را بار دیگر بکوبند.
-
تغار
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ تر. ] (اِ.) 1 - ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست ریزند. 2 - ظرفی گلین که در آن آرد گندم و جو را خمیر کنند.
-
خمیر
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هر چیز که با آب مخلوط و غلیظ شود. 2 - آرد جو یا گندم که برای پختن نان یا شیرینی با آب آمیخته باشند.