کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جو زمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب جو
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ جُ) (اِمر.) نوشابة الکلی ضعیف که از مالتوز و مخمر آب جو تهیه شود، ماءالشعیر، شراب جو، فوگان ، فقاع .
-
پناه جو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِفا.) آن که خواستار پناهندگی به یک کشور بیگانه است .
-
حادثه جو
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ ع - فا . ] (ص فا.) آن که همواره در پی حوادث و وقایع تازه است ، آن که از مخاطرات نترسد.
-
صرفه جو
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (ص فا.) آن که در خرج کردن اندازه نگه دارد، مقتصد.
-
هنگامه جو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) جنگجو، ماجراجو.
-
عیب جو
فرهنگ فارسی معین
(ی ) ( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - کسی که تفحص بدی ها و معایب دیگران کند، تا آن ها را آشکار سازد. 2 - بدگوی مردمان .
-
جستوجو در متن
-
فضا
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . فضاء ] (اِ.) 1 - مکان فراخ ، زمین وسیع . 2 - کیهان ، آن سوی جوّ.
-
آتمسفر
فرهنگ فارسی معین
(مُ فِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - تودة هوایی که اطراف کرة زمین را فرا گرفته ، جو. 2 - کنایه از: اوضاع و احوال .
-
هواشناسی
فرهنگ فارسی معین
(هَ. ش ) (اِمر.) علمی که جو زمین و ارتباط آن را با نوع آب و هوا مورد بحث و مطالعه قرار می دهد.
-
هوا
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ ع . هواء ] (اِ.) 1 - گازی است بی رنگ و بو و بی طعم و نامریی که تمام کرة زمین را فرا گرفته است . 2 - جو، فضا. ؛ ~ی گرگ و میش آغاز روشن شدن هوا در صبح .
-
ازن
فرهنگ فارسی معین
(اُ زُ) [ فر. ] (اِ.) ترکیبی است از اکسیژن به صورت 3 o خاصیت اکسیدکنندگی آن بسیار زیادتر از اکسیژن است به طوری که نقره را اکسید می کند. به میزان کم در هوا موجود است و به صورت متراکم در لایة بالایی جو زمین وجود دارد. باکتری کش و رنگ زداست .