کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جویدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جویدن
فرهنگ فارسی معین
(جَ دَ) (مص م .) غذا یا هر چیز دیگر را زیر دندان له کردن .
-
جستوجو در متن
-
خاییدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) جویدن .
-
جاویدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (مص م .) جویدن .
-
لیبیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) جویدن ، خاییدن .
-
علک
فرهنگ فارسی معین
خاییدن ( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - سقز جویدن . 2 - کنایه از: بیهوده گفتن .
-
کوکا
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ فر. ] (اِ.) درختچه ای از تیرة کتانیان که از برگ های آن در امور پزشکی استفاده می شود و کوکایین هم از آن گرفته می شود. برگ های خشک شدة آن مانند چای است و هنگام جویدن اثری مانند توتون دارد.
-
حشیش
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گیاه خشک . 2 - بنگ ؛ سرشاخه های گل دار گیاه شاهدانه که پس از خشک کردن و آماده کردن به طرق مخصوص آن را به صورت جویدن یا تدخین مورد استفاده قرار می دهند.
-
دندان
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) بخش سخت و محکم در دهان جانوران که عمل جویدن را انجام می دهد. ؛~ کسی گیر کردن کنایه از: عاشق یا خواهان شدن . ؛ ~ تیز کردن کنایه از: آماده یا خواستار به دست آوردن چیزی شدن . ؛ ~روی جگر گذاشتن کنایه از: شکیبایی کردن . ؛~ کندن ...