کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جون به سر،()شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
به سر شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) به پایان رسیدن ، تمام شدن .
-
جان به سر شدن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. سَ. شُ دَ) (مص ل .) 1 - سخت بی تاب شدن . 2 - به حال مرگ افتادن .
-
انقضاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ قِ) [ ع . ] (مص ل .) به سر آمدن ، سپری شدن .
-
سر خوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص ل .) (عا.) دلزده شدن ، ناامید شدن .
-
سر بر خط نهادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ. خَ. نَ دَ) [ فا - ع . ] (مص ل .) فرمانبردار شدن ، مطیع شدن .
-
سر شدن
فرهنگ فارسی معین
(سَ. شُ دَ) (مص ل .) 1 - برتری یافتن . 2 - تمام شدن ، پایان یافتن .
-
انفجار
فرهنگ فارسی معین
(اِ فِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - سپیده دم شدن . 2 - روان شدن آب . 3 - ترکیدن و باز شدن سر چیزی ، ترکیدن بمب .
-
خاک
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - رویة زمین که باعث رویاندن نباتات می شود، تراب . 2 - مملکت ، کشور. 3 - گور، قبر، گورستان . 4 - چیز بی قدر ؛ ~ بر سر شدن کنایه از: سخت بی نوا شدن ، دچار رویدادی بسیار غم انگیز شدن . ؛ به ~افتادن کنایه از: زبون شدن . ؛ به ~ افکن...
-
بر سر آمدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. سَ. مَ دَ)(مص ل .) 1 - غلبه یافتن ، پیروز شدن . 2 - به پایا ن رسیدن . 3 - برتری یافتن .
-
تجاذب
فرهنگ فارسی معین
(تَ ذُ) [ ع . ] (مص ل .) کشیده شدن از دو سر.
-
ریسه شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) (عا.) پشت سر هم قرار گرفتن .
-
سر یکی کردن
فرهنگ فارسی معین
(سَ. یِ. کَ دَ)(مص ل .) (عا.) متحد شدن .
-
لب پر زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ. زَ دَ) (مص ل .) سر ریز شدن .
-
کله
فرهنگ فارسی معین
(کَ لَّ یا لُِ) (اِ.) 1 - سر، رأس (اعم از انسان یا حیوان ). 2 - هر چیز گرد. 3 - هوش ، عقل . 4 - جمجمه (جانوری ). 5 - ویژگی آجری که از عرض چیده شده باشد ؛ ~ی کسی بوی قرمه سبزی دادن کنایه از: توقعات و انتظارات فزون تر از حد خود در سر پروراندن ، داخل ...
-
جهنم
فرهنگ فارسی معین
(جَ هَ نَّ) [ معر. ] (اِ.) دوزخ . ؛ ~ را جلو چشم کسی آوردن (کن .) کسی را به شدت زجر دادن . ؛ سر به ~ زدن (کن .) بسیار گران شدن .