کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پخته جوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) شرابی که با مقداری گوشت بره بجوشانند.
-
ترک جوش
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِمر.) آبگوشتی که گوشت آن نیم پخته باشد، گوشت نیم پخته .
-
جوش بره
فرهنگ فارسی معین
(بَ رَ یا رِ) (اِمر.) آشی است که آن را از خمیر گندم به شکل قطعات مثلث و مربع سازند و از گوشت و سبزی و مصالح دیگر پر کنند و در آب جوشانند و ماست و کشک بر آن ریخته صرف کنند.
-
جوش خوردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ دَ) (مص ل .) 1 - به هم چسبیدن ، به هم پیوند خوردن . 2 - سر گرفتن معامله .
-
جوش کوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ یا رَ) (اِمر.) مواد مختلفی که در نتیجة ذوب سنگ های معدنی در کوره متحجر شوند و باقی مانند؛ اقلیمیا، کلیمیا نیز گویند.
-
جوش گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) (مص ل .) مضطرب شدن .
-
عرق جوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (اِمر.) جوش های ریزی که در اثر عرق زیاد روی پوست ایجاد می شود.
-
وسمه جوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِ.) ظرفی که وسمه را در آن می جوشانند.
-
هفت جوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - فلز بسیار سخت . 2 - شخص پر طاقت .
-
حرص و جوش
فرهنگ فارسی معین
(حِ صُ) (اِمر.)خشم و نگرانی .
-
جستوجو در متن
-
ورجه ورجه کردن
فرهنگ فارسی معین
(وَ جِ. جِ. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) جست و خیز کردن ، جُنب و جوش کردن .
-
پیله
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(اِ.) 1 - چرک و ورم کردن پای دندان ، آبسه . 2 - جوش مانندی که در پلک چشم بوجود می آید.
-
ولوله
فرهنگ فارسی معین
(وَ وَ لِ) [ ع . ولولة ] 1 - (اِ.) جوش و خروش ، شور و غوغا. 2 - (مص ل .)بانگ و فریاد کردن .
-
چک و چانه زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - پرحرفی کردن . 2 - گفت و گوی زیاد برای پایین آوردن نرخ چیزی یا جوش دادن معامله ای .