کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جور جور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
چسان
فرهنگ فارسی معین
(چِ) از ادات استفهام به معنای چگونه ، چه جور.
-
یگونه
فرهنگ فارسی معین
(یَ نِ) (ص .) یک گونه ؛ یکسان ، یک جور.
-
باب دندان
فرهنگ فارسی معین
(بِ دَ) (ص مر.) چیزی که با ذوق و سلیقه جور دربیاید.
-
سه گاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی که حزن آور است و از فراق و جور معشوق می گوید.
-
نر و لاس کردن
فرهنگ فارسی معین
(نَ رُ کَ دَ) (مص م .) (عا.) جور کردن و دسته بندی کردن چیزی .
-
یکدست
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (ص .) 1 - کسی که یک دست داشته باشد. 2 - یک شکل ، یک جور، یک نواخت .
-
چگونه
فرهنگ فارسی معین
(چِ نِ یا نَ) [ په . ] = چه گونه : 1 - (ادات استفهام ) از چه نوع ، در چه وضع . 2 - (ادات تعجب ) چه جور، چه طور¿
-
دیگرگون
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص مر.) = دگرگون . دیگرگونه : 1 - رنگی دیگر. 2 - جور دیگر، طور دیگر، نوع دیگر. 3 - سرنگون ، واژگون . 4 - مضطرب ، شوریده .
-
ضبط و ربط
فرهنگ فارسی معین
(ضَ طُ رَ) (حامص .) 1 - جمع و جور کردن . 2 - اداره و سرپرستی جایی یا کاری . 3 - یادداشت کردن .
-
شنقصه
فرهنگ فارسی معین
(شَ قَ ص یا صَ) [ ع . شنقصة ] (مص م .) 1 - استقصای زیاده از حد کردن . 2 - جور و تعدی بی حد بر رعایا.
-
حیف
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - ظلم ، جور. 2 - افسوس ، دریغ . ؛~ِ نان نوعی توهین دربارة کسی که آن قدر نالایق است که لیاقت نان خوردن هم ندارد.
-
هم پالکی
فرهنگ فارسی معین
( ~. ل ) (ص .) = هم پالگی : 1 - (عا.) کسی که با دیگری در یک پالکی و کجاوه نشیند. 2 - (کن .) کسانی که با هم جور و مناسب اند، هم ردیف .
-
خوردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ دَ) [ په . ] 1 - (مص م .)فرو بردن غذا از گلو. 2 - نوشیدن . 3 - (عا.) سوء استفادة مالی به هنگام تصدی شغلی . 4 - شکست خوردن ، مغلوب شدن . 5 - مناسب بودن ، جور بودن . 6 - ساییدن (فنی ). 7 - (مص ل .) تصادف کردن . 8 - اصابت کردن . 9 - مقارن شدن ، همزم...
-
در
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) آن چه که از چوب یا آهن و غیره سازند و در دیوار و اشکاف و صندوق و جز آن ها کار گذارند و باز و بسته شود. ؛این ~ و آن در این طرف و آن طرف ، این جا و آن جا. ؛ ~ باغ سبز نشان دادن کنایه از: وعده های فریبنده و پوچ دادن . ؛ ~ به رو...