کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهت خود را تغییر داد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی جهت
فرهنگ فارسی معین
(جَ هَ) [ فا - ع . ] (ق مر.) 1 - بی سبب ، بدون دلیل ، بی علت . 2 - بیهوده .
-
جستوجو در متن
-
متنکر
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ نَ کِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - ناشناس . 2 - کسی که ظاهر خود را تغییر داده باشد تا آن که شناخته نشود.
-
لوس
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.) چاپلوس ، چرب زبان . 2 - (عا.) (ص .) کسی که خود را بی جهت نزد دیگران عزیز می کند.
-
توپولوژی
فرهنگ فارسی معین
(تُ پُ لُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - علم بررسی خواصی از فضاها که با کشیدن یا فشردن تغییر نم ی کند. 2 - خانواده ای از زیرمجموعه های یک مجموعه که نسبت به اجتماع دلخواه و اشتراک متناهی بسته است و خود مجموعه و مجموعة تهی را نیز در بر می گیرد. (فره ).
-
دهش
فرهنگ فارسی معین
(دَ هَ) [ ع . ] (اِ.) سطوت خاصی است که خرد محب را از جهت هیبت محبوب خود مصدوم کند.
-
ششدر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (اِمر.) 1 - هرچیز دارای شش در و شش جهت . 2 - در بازی نرد چنان است که یکی از بازیکنان ، شش خانه مقابل مهره های حریف را گرفته باشد و او نتواند مهره های خود را حرکت دهد. 3 - (کن .) بسته بودن راه خروج و نجات .
-
عضاده
فرهنگ فارسی معین
(عِ دَ یا دِ) [ ع . عضاده ] (اِ.) 1 - جانب هر چیز. 2 - ناحیه . 3 - هر یک از دو چوب که در دو جانب در نصب کنند. 4 - معاون ، یاور. 5 - قطعه ای است مستطیلی که بر پشت اسطرلاب الصاق شده و آن را به جهت احکام به گردش درآورند. 5 - خط کشی است از چوب یا فنر که ...
-
کفچه مار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) یکی از اقسام ماران سمی خطرناک که دارای زهری کشنده است . وجه تسمیة این دسته ماران از آن جهت است که زواید مهره های گردنی خود را به اختیار می توانند پهن کنند و در این حال قسمت سر و گردن آن ها به صورت کفچه یا قاشق پهنی درمی آید. کفچه ماران د...
-
سنگ
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ په . ] 1 - (ص .) وقار، اعتبار. 2 - (ق ) آهستگی ، آرامش . 3 - نام عمومی مواد کانی است که به طور طبیعی به یکدیگر چسبیده و متراکم شده است و در نتیجه تودة نسبتاً سفتی را به وجود آورده است . 4 - وزنه ای جهت سنجش سنگینی . 5 - دو قطعه سنگ به ابعاد ک...
-
سیم
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.)1 - نقره . 2 - پول ، وجه . 3 - فلزی قیمتی که در معادن به طور خالص یا به صورت ترکیب با فلزات دیگر (انتیمون ، سرب ) یافت می شود و چون آن را با مس ترکیب کنند محکم تر می گردد و در صنعت کاربرد زیاد دارد. 4 - مفتول ، رشتة باریک فلزی . 5 - یک...
-
گل
فرهنگ فارسی معین
(گُ) [ په . ] (اِ.) 1 - عضو تولید مثلی و تکثیر گیاهان که از برگ های تغییر شکل یافته به وجود آمده است . گل ممکن است سلول های هر دو جنس نر و ماده را شامل باشد و یا فقط ممکن است سلول های یک جنس (نر و یا ماده ) را دربرداشته باشد. اکثر گل ها دارای رنگ های...