کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنباندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جنباندن
فرهنگ فارسی معین
(جُ دَ) (مص م .) حرکت دادن ، تکان دادن .
-
واژههای مشابه
-
دست جنباندن
فرهنگ فارسی معین
(جنبانیدن ) ( ~. جُ دَ) (مص ل .) کنایه از: فرار کردن .
-
رکاب جنباندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. جُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) حرکت کردن .
-
عنان جنباندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) روانه شدن ، حرکت کردن .
-
لحیه جنباندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جُ نú دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: سخن گفتن ، اظهار فضل کردن .
-
جرس زدن یا جنباندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) اظهار وجود کردن .
-
جستوجو در متن
-
لاندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) جنباندن ، تکان دادن .
-
تکاندن
فرهنگ فارسی معین
(تَ دَ)(مص م .)حرکت دادن ، جنباندن .
-
جنبانیدن
فرهنگ فارسی معین
(جُ دَ) (مص م .) نک جنباندن .
-
هزه
فرهنگ فارسی معین
(هَ زِّ) [ ع . هزة ] (اِمص .) تحریک ، یک بار جنباندن .
-
نوانیدن
فرهنگ فارسی معین
(نَ دَ) (مص م .) 1 - جنباندن . 2 - به گریه و ناله درآوردن .
-
انگیختن
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ) (مص م .) 1 - جنباندن ، تکان دادن .2 - بلند ساختن ،برکشیدن . 3 - واداشتن ، تحریک کردن . 4 - شورانیدن .
-
غر
فرهنگ فارسی معین
(غِ) (ص .) (عا.) = قر: جنباندن جز یا تمام بدن از روی ناز ؛ ~ و غربیله ناز و ادا و اطوار. ؛ ~ و غمزه جنبانیدن جز یا تمام بدن از روی ناز و توأم با اشارة چشم و ابرو. ؛ ~و فر الف - آرایش و زینت . ب - غر و غمزه .