کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جن
فرهنگ فارسی معین
(جِ نّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پری ، موجود نامریی . 2 - شکوفه . 3 - اول هر چیزی . ؛ ~ و بسم الله کنایه از: دو شخص یا شی ء مخالف و ضد یکدیگر.
-
جن
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) طرف ، جانب ، سوی .
-
واژههای مشابه
-
تخم جن
فرهنگ فارسی معین
(تُ مِ جِ)(اِمر.) (کن .) 1 - کودک ناآرام . 2 - بچة زبر و زرنگ . 3 - لفظ محبت آمیز میان دوستان نزدیک .
-
جن زده
فرهنگ فارسی معین
(جِ زَ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) کسی که دچار صرع باشد، دیوانه .
-
جستوجو در متن
-
پری دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص فا.) 1 - جن زده . 2 - دختری که واسطة بین پری افسا و جن قرار می گیرید.
-
ثقلان
فرهنگ فارسی معین
(ثَ قَ) [ ع . ] (اِ.) انسان و جن .
-
دیوکلوچ
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (ص مر.) کودک جن زده .
-
سایه زده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دَ) (ص مف .) جن زده .
-
تابعه
فرهنگ فارسی معین
(بِ عِ) [ ع . ] (اِفا.) به باور قدما جن یا پری که همزاد انسان باشد.
-
اجنه
فرهنگ فارسی معین
( اَ جِ نُِ) [ ع . اجنة ] (اِ.) در عربی جمع جنین و در فارسی به غلط جمع جن گویند.
-
از ما بهتران
فرهنگ فارسی معین
(اَ. بِ تَ) (اِ.) 1 - (عا.) پریان ، جن ها. 2 - کنایه از: صاحبان قدرت و توانگران .
-
پری
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) 1 - مؤنث جن ، که به صورت زنی زیبا تصور می شود. 2 - نوعی پارچة بسیار لطیف .
-
پری افسا
فرهنگ فارسی معین
(پَ. اَ) (ص فا.) مانند پری ، افسونگر، جن گیر، پری سای ، پری بند، پری خوان .