کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمع آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صاحب جمع
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جَ) [ ازع . ] (اِ. ص .) 1 - در دورة مغول مأمور تشخیص مالیات و جمع - آوری آن . 2 - در دورة صفویه کسی که مسئول ضبط و تحویل نوعی ازاموال دیوانی بود.
-
جستوجو در متن
-
گرد آوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ دَ) (مص م .) جمع کردن ، فراهم آوردن .
-
احراز
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فراهم آوردن ، جمع کردن . 2 - پناه دادن ، جای دادن . 3 - به دست آوردن ، رسیدن به چیزی .
-
گردآوری
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) (حامص .) جمع آوری ، گرد آوردن .
-
ضم
فرهنگ فارسی معین
(ضَ مّ) [ ع . ] (مص م .) گرد آوردن ، جمع کردن .
-
الفنجیدن
فرهنگ فارسی معین
(اَ فَ دَ) (مص م .) 1 - گرد آوردن ، جمع کردن . 2 - کسب کردن .
-
اندوختن
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ) [ په . ] (مص م .)1 - جمع کردن ، فراهم آوردن . 2 - ذخیره کردن . 3 - بهره بردن ، سود بردن .
-
تحشیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بسیار جمع کردن ، گرد آوردن . 2 - تنگ داشتن نفقه بر اهل و فرزندان و غیره .
-
گرد کردن
فرهنگ فارسی معین
(گِ. کَ دَ) (مص م .) 1 - جمع کردن ، فراهم آوردن . 2 - سر راست کردن ، روُند کردن .