کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلوة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جلوه
فرهنگ فارسی معین
(جِ وِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - خود را نشان دادن . 2 - آشکار ساختن . 3 - تابش انوار الهی بر قلب عارف .
-
واژههای همآوا
-
جلوت
فرهنگ فارسی معین
(جَ وَ) [ ع . ] (مص م .) آشکار کردن .
-
جستوجو در متن
-
ناوناوان
فرهنگ فارسی معین
(ق .) خرامان ، جلوه کنان .
-
بالا دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) بزرگ نمودن ، بزرگ جلوه دادن .
-
گل نمودن
فرهنگ فارسی معین
(گُ. نُ دَ) (مص ل .) جلوه کردن ، ظاهر شدن .
-
تمویه
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - زراندود کردن . 2 - دروغی را حق جلوه دادن .
-
زنخدان گشادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ دَ) (مص ل .) کنایه از: به جلوه درآوردن زیبایی و حُسن .
-
نمود
فرهنگ فارسی معین
(نُ) (اِ.) 1 - نشان ، علامت . 2 - جلوه ، جلال ، رونق .
-
کوکبه
فرهنگ فارسی معین
(کَ کَ بَ یا بِ) [ ع . کوکبة ] (اِ.) جلال ، جلوه ، شکوه .
-
گل کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) بسیار نیکو از انجام کاری برآمدن ، خوب جلوه کردن .
-
استحسان
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نیکو شمردن . 2 - پسندیدن ، نیکو جلوه دادن .
-
افکت
فرهنگ فارسی معین
(اِ فِ) [ انگ . ] (اِ.) هر عنصر صوتی یا تصویری که برای ایجاد تأثیر مشخصی به فیلم افزوده شود، جلوه . (فره ).
-
پز
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ فر . ] (اِ.) شکل ، وضع ، حالت . ؛~عالی جیب خالی خودآرایی و جلوه فروشی در عین بی پولی و بی هنری .