کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جزو زمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جزو
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . جزء ] (اِ.) 1 - نک جزء جز. 2 - سالک راه خدا.
-
جستوجو در متن
-
لخت
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) جزو، نوع ، قسم .
-
اجزاء
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ جزء و جزو؛ پاره ها، بهره ها.
-
برگ بو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) گیاهی از تیرة غارها جزو تیره های نزدیک به آلاله ها که به صورت درختچه می باشد.
-
تلسک
فرهنگ فارسی معین
(تِ لِ) (اِ.) خوشة کوچک انگور که جزو خوشة بزرگ است .
-
خماسی
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (ص نسب .) 1 - پنج جزوی ، آن چه دارای پنج جزو باشد. 2 - کلمة پنج حرفی .
-
شطر
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جزو، پاره . 2 - نیمة چیزی .
-
آهار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) گیاهی از تیرة مرکبان جزو دستة پیوسته گلبرگ ها که اصل آن از مکزیک است و دارای گونه های متعدد زینتی است .
-
آذربو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) = آذربویه : گیاهی است جزو تیرة اسفناج و خودرو است و برگ های ریز به هم فشرده دارد. ریشة آن را گلیم شوی یا چوبک اشنان گویند.
-
اردک ماهی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) جزو ماهیان استخوانی دریازی است . پوست بدنش پوشیده از فلس است و حلال گوشت می باشد.
-
بهر
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ په . ] ( اِ.)1 - بهره ، نصیب . 2 - بخشی از شبانروز. 3 - پاره ، جزو.
-
پیازچه
فرهنگ فارسی معین
(چِ)(اِمصغ .)1 - پیاز خرد، پیاز کوچک . 2 - گونه ای از پیاز و کوچک تر از پیاز که جزو سبزی های خوردنی استفاده می شود.
-
تورب
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نوعی زغال طبیعی به رنگ قهوه ای تیره که صدی پنجاه تا صدی شصت جزو کربن دارد و از خزه ای مخصوص تولید می شود.
-
جندار
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ معر. ] (اِ.) سربازی که مأمور حفاظت فرمانده قشون حاکم و جزو آنان است ، نگهبان . ج . جنادره .