کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرعه
فرهنگ فارسی معین
(جُ عَ) [ ع . جرعة ] 1 - (مص ل .) کم کم نوشیدن . 2 - (اِ.) آن مقدار از آب یا هر چیز مانند آن که یک بار بیآشامند.
-
واژههای مشابه
-
جرعه ریز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] 1 - (ص فا.) آن که جرعه (شراب و مانند آن ) ریزد. 2 - (اِمر.) جامی باشد ناوچه دار و آن دو قسم است : بزرگ و کوچک . با بزرگ آن زنان در حمام آب بر سر ریزند و با کوچک آن دارو و شربت و غیره در گلوی اطفال کنند.
-
جرعه کش
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ) [ ع - فا. ] (ص مر.) ریزه خوار، طفیلی .
-
جرعه نوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) شرابخوار.
-
واژههای همآوا
-
جراح
فرهنگ فارسی معین
(جَ رّ) [ ع . ] (ص فا.) پزشکی که به علاج بیماری هایی می پردازد که نیاز به شکافتن بدن باشد.
-
جراح
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (اِ.) جِ جراحت ؛ زخم ها.
-
جستوجو در متن
-
قرت
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ تر. ] (اِ.) یک دم آب ، جرعه . ؛~. ~جرعه جرعه .
-
وهنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) یک جرعه آب ، یک دم آب .
-
تجرع
فرهنگ فارسی معین
(تَ جَ رُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - جرعه جرعه نوشیدن آب یا... 2 - فرو خوردن خشم .
-
فخم
فرهنگ فارسی معین
(فَ خَ) [ ع . ] (اِ.) جرعه ای از آب .
-
متجرع
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ جَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - جرعه جرعه خورنده آب و مانند آن . 2 - فرو خورندة خشم . ج . متجرعین .
-
هفت
فرهنگ فارسی معین
(هُ) (اِ.) دمی از آب ، شربت ؛ شراب و مانند آن ها که فرو کشند، جرعه ، قورت .