کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرس زدن یا جنباندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرس زدن یا جنباندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) اظهار وجود کردن .
-
جستوجو در متن
-
غر
فرهنگ فارسی معین
(غِ) (ص .) (عا.) = قر: جنباندن جز یا تمام بدن از روی ناز ؛ ~ و غربیله ناز و ادا و اطوار. ؛ ~ و غمزه جنبانیدن جز یا تمام بدن از روی ناز و توأم با اشارة چشم و ابرو. ؛ ~و فر الف - آرایش و زینت . ب - غر و غمزه .
-
غر زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ~ .) (مص م .) قر زدن ؛ فریفتن دختر یا زنی برای کامجویی از او.
-
ضربه
فرهنگ فارسی معین
(ضَ بَ یا بِ) [ ع . ضربة ] 1 - (مص م .) زدن ، یک بار زدن ، ضربت . 2 - (اِ.) زخم . 3 - آسیب . ج . ضربات .
-
چوب زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص م .) 1 - کتک زدن . 2 - (عا.) قیمت گذاشتن و تقویم اجناس از طریق حراج . ؛~ حراج چیزی را زدن آن راحراج کردن یا بسیار ارزان فروختن .
-
ضرب
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) زدن ، کوبیدن . 2 - (اِمص .) یکی از چهار عمل اصلی حساب . 3 - سکه زدن . 4 - طنبک یا دنبک . 5 - مَثَل آوردن ، داستان زدن .
-
جلاد
فرهنگ فارسی معین
(جَ لّ) [ ع . ] (ص .) مأمور تازیانه زدن یا کشتن محکومان ، دژخیم .
-
جار کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کَ یا کِ دَ) (مص ل .) فریاد زدن .
-
سوت کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کَ یا کِ دَ) (مص ل .) با دهان سوت زدن .
-
شیهه کشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ یا کِ دَ) (مص ل .) نک شیهه زدن .
-
تاپ تاپ
فرهنگ فارسی معین
(اِصت . اِمر.) صدای زدن کف دست به متکا یا بالشت یا بر پشت کسی و مانند آن .
-
تیغ زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) 1 - (مص م .) دمیدن آفتاب . 2 - (عا.) از کسی پول یا مالی را به زور یا نیرنگ گرفتن .
-
برآورد
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ یا وُ) (مص مر.) تخمین زدن ، تعیین ارزش چیزی بطور تقریبی .
-
تاسه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمص .) نفس زدن پیاپی انسان و حیوان از کثرت گرما یا تلاش .