کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدی و عقرب و جوزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
برج
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - جای بلندی که برای نگهبانی عمارت و قلعه درست کنند. 2 - قلعه ، د ژ. 3 - هر یک از دوازده برج منطقة البروج که خورشید هر ماه در یکی از آن ها قرار می گیرد: 1 - حمل (فروردین ). 2 - ثور(اردیبهشت ). 3 - جوزا (خرداد). 4 - سرطان (تیر)....
-
لسع
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - گزیدن (مار و عقرب و غیره ). 2 - اذیت کردن کسی را به زبان .
-
خرفستر
فرهنگ فارسی معین
(خَ رَ تَ)(اِ.)1 - جانور موذی و زیانکار مانند مار، عقرب . 2 - حیوان زیانکار اهریمنی .
-
جراره
فرهنگ فارسی معین
(جَ رِّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نوعی از عقرب زرد و درشت که دُمش را برزمین می کشد و زهر شدیدی دارد. 2 - کنایه از: زلف معشوق .
-
غریب گز
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) [ ع - فا. ] (اِ.) 1 - حشره ای که به غریبه نیش می زند و بومیان نسبت به آن مصونیت دارند. 2 - عقرب . 3 - ساس ، کَنِه .
-
ژرف اندیش
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) (ص فا.) 1 - آن که به صورت جدی و دقیق می اندیشد. 2 - آن که عادت به فعالیت فکری پی گیر و جدی دارد.
-
عقرب
فرهنگ فارسی معین
(عَ قْ رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کژدم ؛ جِ عقارب . 2 - نام صورتی فلکی در نیم کرة جنوبی آسمان و نام هشتمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود، آبان ماه در این برج قرار می گیرد.
-
معقولات
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) جِ معقول ؛ مسئله ها و موضوع های فلسفی یا جدی .
-
بچه بازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - بازی کودکانه . 2 - عمل بچه باز. 3 - (عا.) رفتار نامناسب و نسنجیده . 4 - (عا.) آسان پنداشتن کار و جدی نگرفتن آن .
-
عصا
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) چوبدستی ، دستواره . ؛~قورت دادن کنایه از: بسیار جدی و خشک بودن ، نرمش نداشتن . ؛ ~ی دست کسی بودن کنایه از: تکیه گاه کسی بودن ، نگه دار و مددکار کسی بودن .
-
برنده
فرهنگ فارسی معین
(بُ رَّ دِ) (ص .) 1 - دارای ویژگی یا توانایی بریدن . 2 - تیز، بران . 3 - جدی ، مؤثر و سخت .
-
رسمی
فرهنگ فارسی معین
(رَ) 1 - (ص .) معمول ، متداول . 2 - (ق .) خشک ، به صورت جدی و برابر با مقررات . مق خودمانی ، دوستانه .
-
گربگی و راسویی
فرهنگ فارسی معین
(گُ بِ یُ)(ق مر.)1 - رفتاری از روی شوخی وشنگی . 2 - تهدیدی که شوخی باشد نه جدی .
-
کمدی
فرهنگ فارسی معین
(کُ مِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - اثر ادبی یا نمایشی که خنده و تفریح هدف آن باشد، یا مسائل تلخ و جدی را در لفاف خنده و شوخی ارائه دهد. 2 - نمایش خنده دار، نوشتة خنده دار.
-
نقل
فرهنگ فارسی معین
(نُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مزة شراب ، آن چه به عنوان مزه همراه شراب می خورند. 2 - نوعی شیرینی کمی کوچک تر از فندق که از شکر و دانه های معطر درست کنند. ؛ ~ و نبات تقسیم نکردن عبارتی دال بر این که مناقشه جدی است و نباید انتظار نرمی و مهربانی داشت .