کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جدی
فرهنگ فارسی معین
(جُ دَ) [ ع . ] (اِ.) ستارة قطبی ، ستاره ای در انتهای دُم خرس کوچک با اختلاف کمتر از 1 درجه از محل واقعی قطب شمال .میخگاه ، سپاهبد و سپاهبدان هم گفته شده .
-
جدی
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بزغاله ، برج دهم از بروج دوازده گانه . 2 - هزارة برانگیخته شدن زرتشت .
-
جستوجو در متن
-
ژرف اندیش
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) (ص فا.) 1 - آن که به صورت جدی و دقیق می اندیشد. 2 - آن که عادت به فعالیت فکری پی گیر و جدی دارد.
-
معقولات
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) جِ معقول ؛ مسئله ها و موضوع های فلسفی یا جدی .
-
برنده
فرهنگ فارسی معین
(بُ رَّ دِ) (ص .) 1 - دارای ویژگی یا توانایی بریدن . 2 - تیز، بران . 3 - جدی ، مؤثر و سخت .
-
رأس الجدی
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ لْ ج َ دَ) [ ع . ] (اِمر.) بخشی از منطقة البروج به محاذات اول برج جدی . ورود خورشید به این منطقه برابر با اول زمستان است .
-
رسمی
فرهنگ فارسی معین
(رَ) 1 - (ص .) معمول ، متداول . 2 - (ق .) خشک ، به صورت جدی و برابر با مقررات . مق خودمانی ، دوستانه .
-
گربگی و راسویی
فرهنگ فارسی معین
(گُ بِ یُ)(ق مر.)1 - رفتاری از روی شوخی وشنگی . 2 - تهدیدی که شوخی باشد نه جدی .
-
بچه بازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - بازی کودکانه . 2 - عمل بچه باز. 3 - (عا.) رفتار نامناسب و نسنجیده . 4 - (عا.) آسان پنداشتن کار و جدی نگرفتن آن .
-
عصا
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) چوبدستی ، دستواره . ؛~قورت دادن کنایه از: بسیار جدی و خشک بودن ، نرمش نداشتن . ؛ ~ی دست کسی بودن کنایه از: تکیه گاه کسی بودن ، نگه دار و مددکار کسی بودن .
-
سخت
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (ص .) 1 - محکم ، استوار. 2 - دشوار. 3 - درشت . 4 - خسیس . 5 - سنگدل . 6 - (ق .) فراوان . 7 - به طور جدی . 8 - علاج - ناپذیر، صعب العلاج . 8 - غیرمؤدبانه ،توهین - آمیز.
-
شوخی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .)1 - گستاخی ، بی شرمی . 2 - خوشی ، عشرت . 3 - مزاح ، هزل . مق . جدی . ؛ ~ خرکی کنایه از: شوخی دور از ادب و نزاکت . ؛ با کسی ~ داشتن الف - با او صمیمی بودن . ب - سر به سر او گذاشتن .
-
کمدی
فرهنگ فارسی معین
(کُ مِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - اثر ادبی یا نمایشی که خنده و تفریح هدف آن باشد، یا مسائل تلخ و جدی را در لفاف خنده و شوخی ارائه دهد. 2 - نمایش خنده دار، نوشتة خنده دار.
-
نقل
فرهنگ فارسی معین
(نُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مزة شراب ، آن چه به عنوان مزه همراه شراب می خورند. 2 - نوعی شیرینی کمی کوچک تر از فندق که از شکر و دانه های معطر درست کنند. ؛ ~ و نبات تقسیم نکردن عبارتی دال بر این که مناقشه جدی است و نباید انتظار نرمی و مهربانی داشت .