کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدا کننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جداً
فرهنگ فارسی معین
(جِ دَّ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - به راستی ، بدون شوخی . 2 - با سعی و کوشش . 3 - به تأکید.
-
جستوجو در متن
-
ناقل
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - حمل کننده ، جابه جا کننده . 2 - نقل کننده ، روایت کننده ، 3- انتقال دهنده .
-
عازم
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - قصد کننده ، اراده کننده ، کوشش کننده . 2 - در فارسی : مسافر، رونده .
-
مکرم
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - اکرام کننده ، احترام کننده . 2 - احسان کننده .
-
کارنده
فرهنگ فارسی معین
(رَ دِ یا دَ) (ص فا.) 1 - کار کننده ، عمل - کننده . 2 - کشت کننده ، زارع .
-
مفضل
فرهنگ فارسی معین
(مُ ض ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - افزون کننده . 2 - نیکویی کننده ، بخشش کننده .
-
مجاهر
فرهنگ فارسی معین
(مُ هِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - با کسی روبه رو جنگ کننده . 2 - دشمنی کننده . 3 - دشنام دهنده . 4 - آواز بلند کننده . 5 - آشکار کننده ؛ ج . مجاهرین .
-
ورزنده
فرهنگ فارسی معین
(وَ زَ دِ یا دَ) (اِفا.) 1 - کارکننده . 2 - مهارت کننده . 3 - حاصل کننده . 4 - کوشنده . 5 - زراعت کننده .
-
مثبت
فرهنگ فارسی معین
(مُ بِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - ثابت کننده ، مدلل سازنده . 2 - استوار کننده . 3 - ثبت - کننده . ج . مثبتین .
-
محرز
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - احراز کننده ، گرد آورنده . 2 - پناهگاه دهنده ، در حرز کننده . 3 - استوار کننده . ج . محرزین .
-
مخلط
فرهنگ فارسی معین
(مُ خَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آمیخته کننده . 2 - فساد کننده ، تخلیط کننده ، دو به هم زدن .
-
ابی
فرهنگ فارسی معین
(اَ بِ یّ) [ ع . ] (ص .) ابا کننده ، سرکش ، انکار کننده .
-
افژولنده
فرهنگ فارسی معین
(اَ لَ دِ) (ص فا.) 1 - تحریک کننده . 2 - پریشان کننده .
-
بخشاینده
فرهنگ فارسی معین
(بَ یَ دِ) (ص فا.) عفو کننده ، رحم کننده .