کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدا ماندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جداً
فرهنگ فارسی معین
(جِ دَّ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - به راستی ، بدون شوخی . 2 - با سعی و کوشش . 3 - به تأکید.
-
جستوجو در متن
-
تبقیه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یَ یا یِ) [ ع . تبقیة ] (مص م .) گذاشتن ، بجا ماندن ، ماندن ، باقی گذاشتن .
-
جان بردن
فرهنگ فارسی معین
(بُ دَ) (مص ل .) سالم ماندن ، زنده ماندن .
-
لنگ ماندن
فرهنگ فارسی معین
(لَ. دَ) (مص ل .) (عا.) معطل ماندن ، بیچاره شدن .
-
باز ماندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - واماندن ، پس افتادن . 2 - به جا ماندن .
-
اخترشمردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ِ مُ دَ)(مص ل .) بی - خواب ماندن ، شب زنده داری .
-
بیات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص ل .) 1 - شب ماندن در جایی . 2 - شبیخون زدن .
-
تأخر
فرهنگ فارسی معین
(تَ أَ خُّ) [ ع . ] (مص ل .) پس ماندن ، عقب افتادن .
-
تخلف
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص ل .) سپس ماندن ، واپس کشیدن ، بازماندن ، دنبال افتادن .
-
حرمان
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (مص ل .) بی بهره بودن ، بیرون ماندن .
-
ضمن
فرهنگ فارسی معین
(ضَ مَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - برجای ماندن . 2 - عاجز شدن .
-
واماندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) خسته شدن ، عقب ماندن .
-
بقاء
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - زیستن ، زندگانی کردن . 2 - پایدار ماندن ، دوام .
-
پایستن
فرهنگ فارسی معین
(یِ تَ) (مص ل .) 1 - پایدار ماندن . 2 - صبر و تأمل کردن .