کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدا از دیگران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جداً
فرهنگ فارسی معین
(جِ دَّ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - به راستی ، بدون شوخی . 2 - با سعی و کوشش . 3 - به تأکید.
-
جستوجو در متن
-
واگیردار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) مرضی که از بیمار به دیگران سرایت کند، ساری .
-
چاقوکش
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (ص فا.) 1 - کسی که دیگران را با چاقو تهدید می کند. 2 - کسی که خرج خود را از راه زد و خورد و تهدید دیگران به وسیلة چاقو تأمین می کند.
-
بچه ننه
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ نِ) (ص .) کنایه از: آدم ترسو، بی کفایت و وابسته به دیگران .
-
پیش
فرهنگ فارسی معین
قدم (قَ دَ) (ص مر.) آن که پیش از دیگران به کاری دست بزند.
-
صمد
فرهنگ فارسی معین
(صَ مَ) [ ع . ] (ص .)بی نیاز، آن که دیگران به او نیازمندند. از صفات خداوند.
-
اطلاعیه
فرهنگ فارسی معین
(اِ طِّ یُِ) [ ع . ] (ص نسب . اِمر.) ورقه ای که برای آگاه کردن دیگران از امری توزیع کنند.
-
بانمک
فرهنگ فارسی معین
(نَ مَ) (ص .) 1 - جذاب ، گیرا، ملیح . 2 - برخوردار از ویژگی های جالب و خوشایند که دیگران را به خنده وامی دارد.
-
پیش قراول
فرهنگ فارسی معین
(قَ وُ) [ فا - تر. ] (اِ.) 1 - سربازی که پیش از دیگران برای دیده بانی و نگهبانی حرکت می کند. 2 - جلودار.
-
جلو
فرهنگ فارسی معین
(جُ یا جِ لُ) [ تر. جیلاو ] 1 - (ق .) پیش ، مقابل . 2 - (اِ.) لگام مرکوب ، عنان ، افسار. 3 - پیش از دیگران یا دیگر چیزها.
-
جاده
فرهنگ فارسی معین
(دِّ) [ ع . ] (اِ.) شاهراه ، راه بزرگ . ؛~صاف کن کنایه از: آن که وسیلة پیشرفت یا پیروزی دیگران را فراهم می کند.
-
خودفروش
فرهنگ فارسی معین
( ~. فُ) (ص فا.) آن که خود را در معرض استفادة شهوت دیگران قرار دهد و از این طریق کسب معاش کند، فاحشه ، روسپی .
-
شتل
فرهنگ فارسی معین
(شَ تَ) (اِ.) = شتلی : پولی که قمارباز پس از بردن ، به صاحب خانه یا دیگران به رسم انعام می دهد.
-
نشخوار کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص م .) 1 - نک . نشخوار. 2 - کنایه از: حرف دیگران را تکرار کردن .