کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جد
فرهنگ فارسی معین
(جَ دّ) [ ع . ] (اِ.) پدربزرگ ، نیا. ج . اجداد.
-
جد
فرهنگ فارسی معین
(جِ دّ) [ ع . ] (مص ل .) کوشیدن ، سعی کردن .
-
جد
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بهره ، نصیب . 2 - کنار رود. 3 - بخت .
-
جستوجو در متن
-
نیا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) جد، پدر بزرگ .
-
نیاک
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) نیا، جد.
-
کوشیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) سعی کردن ، جد و جهد کردن .
-
اجداد
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ جد؛ نیاکان .
-
کوشا
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) جد و جهد کننده ، ساعی .
-
کوشش کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) جد و جهد کردن .
-
آزری
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص نسب .) منسوب به آزر جد مادری حضرت ابراهیم (ع ) یا عمّ او که آزر بتگر هم گفته شده .