کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جا جمع کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جا افتادن
فرهنگ فارسی معین
(اُ دَ) (مص ل .) 1 - با محیط یا شغل تازه سازگار شدن . 2 - در جای خود قرار گرفتن استخوان جابه جا شده . 3 - خوب پخته شدن غذا، به ویژه آش و مانند آن . 4 - با تجربه شدن ، به کمال رسیدن .
-
جا داشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ)(مص ل .)1 - گنجایش داشتن ، ظرفیت داشتن . 2 - نگاهبان ساختن . 3 - (عا.) سزاوار بودن .
-
جا گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) (مص ل .) 1 - در جایی استقرار یافتن . 2 - جایی را به خود اختصاص دادن .
-
جابه جا
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ق .) فوری ، بلافاصله ، که بیشتر با فعل مردن به کار برده می شود.
-
یک جا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ق .) 1 - با هم ، با یکدیگر. 2 - همگی ، به کلی .
-
از جا در رفتن
فرهنگ فارسی معین
( اَ. دَ. رَ تَ)(مص ل .) خشمگین شدن ، عصبانی شدن .
-
از جا شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) متغیر گشتن ، خشمگین شدن .
-
به جا آوردن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. وَ دَ) (مص م .) 1 - شناختن ، به یاد آوردن . 2 - انجام دادن .
-
جستوجو در متن
-
گوال
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمص .) اندوختن ، جمع کردن .
-
لکه کردن
فرهنگ فارسی معین
(لُ کَ یا کِ. کَ دَ) (مص م .) (عا.) جمع کردن ، توده کردن .
-
جمع آوری
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) (حامص .) 1 - جمع کردن ، گ رد کردن ، فراهم آوردن . 2 - پیش گیری از انتشار یا گسترش . 3 - نظم دادن به چیزهای آشفته و در هم بر هم .
-
الفنجیدن
فرهنگ فارسی معین
(اَ فَ دَ) (مص م .) 1 - گرد آوردن ، جمع کردن . 2 - کسب کردن .
-
گرد کردن
فرهنگ فارسی معین
(گِ. کَ دَ) (مص م .) 1 - جمع کردن ، فراهم آوردن . 2 - سر راست کردن ، روُند کردن .
-
برچیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) 1 - دانه چیدن . 2 - برگزیدن . 3 - جمع کردن . 4 - تعطیل کردن ، منحل کردن .