کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جای گیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جای باش
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - محل اقامت . 2 - خانه ، سرا، منزل .
-
جستوجو در متن
-
هنگامه گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) معرکه گیر.
-
اخاذ
فرهنگ فارسی معین
(اَ خّ) [ ع . ] (ص .) رشوه گیر، باج گیر.
-
پلان
فرهنگ فارسی معین
(پَ) ( اِ.) خوی گیر زین ، عرق گیر.
-
حرف گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) نکته گیر، عیب جو.
-
یاره گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِفا.) 1 - باج و خراج گیر. 2 - جمع کنندة محصول .
-
گیر
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِمص .) گرفتگی ، مانع . 2 - دشواری در کار، اشکال . 3 - (ص .) گرفتار، اسیر.
-
گاه گیر
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - اسبی که گاه گاه رم می کند. 2 - غافل گیر.
-
ناخن گیر
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (ص فا. اِ.) 1 - ابزاری برای کوتاه کردن ناخن . 2 - چیزی نرم که ناخن در آن گیر کند.
-
پی گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) دنبال کننده .
-
تخت گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) پادشاه .
-
زمین گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) درمانده ، ناتوان .
-
غازی
فرهنگ فارسی معین
(ص .) معرکه گیر، رسن باز.
-
گوشه گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِفا.) خلوت نشین ، زاهد.