کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جأر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) فریاد، بانگ .
-
جار
فرهنگ فارسی معین
[ ع . جاری ] (ص .) آب روان یا هر مایع که روان باشد، جاری .
-
جار
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - همسایه . 2 - شریک .
-
جار
فرهنگ فارسی معین
[ هند. ] (اِ.) چلچراغ .
-
جار
فرهنگ فارسی معین
(رّ) [ ع . ] (اِفا.) جر دهنده ، حرفی که مدخول خود را جر دهد. مدخول را مجرور گویند و مجموع را جار و مجرور.
-
جار زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) خبری را با صدای بلند در کوچه و خیابان به اطلاع مردم رساندن .
-
جار کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کَ یا کِ دَ) (مص ل .) فریاد زدن .
-
جار و جنجال کردن
فرهنگ فارسی معین
(رُ جَ. کَ دَ) (مص ل .) هیاهو کردن .
-
جستوجو در متن
-
هیاهو
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ.) جار و جنجال ، داد و فریاد.
-
جیران
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (اِ.) جِ جار؛ همسایگان .
-
منادی
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) جار زننده ، جارچی .
-
هوچی
فرهنگ فارسی معین
(هُ) (ص .) حَرّاف ، کسی که با پُرحرفی و جار و جنجال حَقی را باطل می گرداند.
-
قشقرق
فرهنگ فارسی معین
(قِ قِ رِ) [ تر. ] (اِ.) (عا.) جار و جنجال ، داد و فریاد.
-
عربده جویی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - داد و فریاد و جار و جنجال راه انداختن . 2 - بدخویی ، بدمستی .