کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جانشین کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
استخلاف
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) جانشین ساختن ، جانشین کردن .
-
مناب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (مص ل .) نیابت کردن ، جانشین کسی شدن .
-
ولی کردن ( ((. کَ دَ)
فرهنگ فارسی معین
[ ع - فا. ] (مص .) 1 - ولی قرار دادن . 2 - جانشین کردن . 3 - کسی را به میزبانی و پرداخت مخارج عیش و عشرت راضی کردن .
-
فلان
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - شخص نامعلوم . 2 - جانشین کلمه ای رکیک که نخواهند از آن نام ببرند. ؛به ~ش هم نبودن کنایه از: مطلقاً برایش اهمیت نداشتن . ؛به ~ گاو زدن کنایه از: هدر دادن ، اتلاف کردن .