کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جام پر از می پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جام زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) شراب خوردن .
-
جام نمودن
فرهنگ فارسی معین
(نِ دَ) (مص ل .) وعدة عشرت دادن ، سرِ دوستی داشتن .
-
جستوجو در متن
-
کبس
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - چاه را انباشتن و پر کردن . 2 - پر کردن شکم از غذا.
-
بادکنک
فرهنگ فارسی معین
(کُ نَ) (اِمر.) 1 - نوعی اسباب بازی از جنس لاستیک و به شکل کیسه که آن را پر باد می کنند. 2 - کیسه ای پر از هوا در ماهیان .
-
پشماگند
فرهنگ فارسی معین
( ~ گَ) (اِ.) = پشماکند: آگنده از پشم ، روکشی برای پشت چهارپایان که آن را از پشم پر می کنند، پالان چهارپایان .
-
پر
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ په . ] (ص .) 1 - سرشار، انباشته . 2 - تمام ، کامل (ماه ). 3 - پیشوندی است که بر سر اسم یافعل می آید و صفت می سازد. مانند پُرآب ، پُرکار.
-
کیش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - پر مرغ (مطلقاً). 2 - پری که بر تیر نصب می کردند (خصوصاً) تیر چارکیش : تیر چهار پر.
-
تیوپ
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) = تیوب : تویی لاستیک چرخ اتومبیل . ؛~لس نوعی تایر بدون تیوپ که خودِ آن از هوا پر می شود.
-
پر
فرهنگ فارسی معین
زبان ریختن (پَ رِ زَ.تَ) (مص ل .) کنایه از: خاموش شدن .
-
دینامیک
فرهنگ فارسی معین
[ فر . ] (اِ.) 1 - پر از نیرو، متحرک ، پویا. 2 - بخشی از علم مکانیک که حرکات را مورد مطالعه قرار می دهد، مبحث حرکت اجسام .
-
کوکتل مولوتف
فرهنگ فارسی معین
( ~. مُ لُ تُ) (اِ.) بطری پر شده از ترکیبات قابل اشتعال و منفجره ، دارای فتیله ای که کمی پیش از پرتاب کردن آتش می زنند.
-
قپق اندازی
فرهنگ فارسی معین
(قَ پَ یاپُ. اَ) [ تر - فا. ] = قبق اندازی : (حامص .) گویی یا جامی زرین یا ظرفی پر از سکة طلا و مانند آن بر قپق نصب می کردند و سپس تیراندازان سوار چابک دست ، آن را هدف قرار می دادند و هرکس که آن نشانه را به تیر می زد و از فراز قپق به زیر می آورد، جای...
-
آگنج
فرهنگ فارسی معین
(گَ) 1 - (ص مف .) در ترکیب با کلمات معنی انباشته و پر کرده می دهد: جگر آگنج . 2 - ( اِ.) رودة گوسفند آکنده از گوشت پخته یا خوراکی های دیگر.
-
کژاغند
فرهنگ فارسی معین
(کَ غَ) (اِ.) = کژآگند. کج آکند: جامه ای باشد که درون آن را به جای پنبه از ابریشم پر کرده و روزهای جنگ به تن می کردند.