کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جاری
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) (عا.) دو زن که همسرِ دو برادر باشند.
-
جاری
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] 1 - (ص .) روان . 2 - زمانی که در آن هستیم .
-
واژههای مشابه
-
جاری شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) روان شدن .
-
صیغه جاری کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) صیغة عقد ازدواج یا طلاق یا معامله را خواندن .
-
جستوجو در متن
-
جار
فرهنگ فارسی معین
[ ع . جاری ] (ص .) آب روان یا هر مایع که روان باشد، جاری .
-
رودلاخ
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) جایی که در آن چند رود جاری باشد.
-
رایج
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . ] (اِفا.) جاری ، روان .
-
هرس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) اول شیری که از پستان زن پس از زاییدن جاری شود.
-
معین
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص .) پاک ، صاف ، جاری .
-
اعمش
فرهنگ فارسی معین
(اَ مَ) [ ع . ] (ص .) کسی که به سبب مرض ، آب از چشمش جاری شود.
-
رگ کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) جاری شدن شیر از پستان .
-
روان
فرهنگ فارسی معین
( رَ )(ص فا.) 1 - رونده . 2 - جاری . 3 - در حال رفتن .
-
سیال
فرهنگ فارسی معین
(سَ یّ) [ ع . ] 1 - (ص .) بسیار روان . 2 - روان ، جاری .