کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جابة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جابه جا
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ق .) فوری ، بلافاصله ، که بیشتر با فعل مردن به کار برده می شود.
-
جابه جا شدن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. شُ دَ) (مص ل .) 1 - نقل مکان کردن . 2 - از محل خود خارج شدن استخوان .
-
جابه جا کردن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. کَ دَ) (مص م .) 1 - نقل ، انتقال . 2 - مرتب کردن ، منظم کردن . 3 - پنهان کردن . 4 - ذخیره کردن .
-
جستوجو در متن
-
پمپ
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ فر . ] (اِ.) دستگاهی برای جابه جا کردن مایعات ، تلمبه .
-
رخت گرداندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ دَ) (مص ل .) جابه جا شدن ، نقلِ مکان کردن .
-
منتقل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ قِ) [ ع . ] (اِفا.) جابه جا شونده .
-
سیگنال
فرهنگ فارسی معین
[ فر - انگ . ] (اِ.) امواج الکتریکی یا الکترومغناطیسی که برای جابه جایی اطلاعات استفاده می شود، نشانک . (فره ).
-
منقول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - نقل شده ، روایت شده . 2 - مالی که قابل حرکت و جابه جا شدن باشد.
-
نخیز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - کمین . 2 - زمینی که در آن نهال بکارند تا بعد جابه جا کنند.
-
گله به گله
فرهنگ فارسی معین
(گُ لِ. بِ. گُ لِ) (ق .) (عا.) جابه جا، همه جا.
-
لیفتراک
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ انگ . ] (اِ.) نوعی چرثقیل برای بلند کردن و جابه جایی بارهای سنگین ، افرازه . (فره ).
-
تحویل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - جابه جا کردن . 2 - تغییر دادن . 3 - سپردن کاری یا چیزی به کسی .
-
ترانسفر
فرهنگ فارسی معین
(تِ فِ) [ انگ . ] (اِمص .) انتقال دادن ، بردن ، جابه جا کردن (مثل انتقال شخص از یک حالت مکان به حالت مکان دیگر).
-
جاانداختن
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ) (مص م .) 1 - رختخواب انداختن . 2 - استخوان جابه جا شده را در جای خود قرار دادن . 3 - از قلم انداختن ، چیزی را فراموش کردن .