کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثَمَرٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ثمر
فرهنگ فارسی معین
(ثَ مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - میوه ، بار. 2 - حاصل ، نتیجه .
-
واژههای همآوا
-
ثمر
فرهنگ فارسی معین
(ثَ مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - میوه ، بار. 2 - حاصل ، نتیجه .
-
سمر
فرهنگ فارسی معین
(سَ مَ) [ ع . ] (اِ.) افسانه .
-
جستوجو در متن
-
برومندی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمص .) 1 - بارداری ، ثمر داشتن . 2 - تمتع .
-
تثمیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) به ثمر رسانیدن ، سود دادن .
-
ثمار
فرهنگ فارسی معین
(ثِ) [ ع . ] (اِ.) جِ ثمر، ثمره ؛ میوه ها.
-
میوه
فرهنگ فارسی معین
(وِ) (اِ.) بار، ثمر. ؛ ~ی دل کنایه از: فرزند است .
-
بارور
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص مر.) بارآور، مثمر، ثمر دهنده ، میوه دار (درخت ).
-
استریل
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ فر. ] (ص .) بی ثمر، بی بار، عقیم ، نازا، سترون (فره )، عاری از میکروب .
-
بی هوده
فرهنگ فارسی معین
(دِ)(ص .) = بیهده :1 - باطل . 2 - بی - ثمر، بی فایده . 3 - بی معنی ، پوچ ، یاوه .
-
ضایع
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . ضائع ] (اِفا.) 1 - تباه ، تلف . 2 - بی فایده ، بی ثمر. 3 - مهمل ، بیکار.
-
ثمره
فرهنگ فارسی معین
(ثَ مَ ر ِ) [ ع . ثمرة ] (اِ.) واحد ثمر. 1 - یک دانه میوه . 2 - نتیجه ، حاصل . 3 - نسل ، فرزند.