کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تککِشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کشتی
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) 1 - ورزش دونفری که هدف از آن به پشت خواباندن یکی به وسیلة دیگری است . مجازاً: تلاش و کوشش جسمی یا ذهنی بسیار سخت . 2 - زنار، کمربند.
-
کشتی
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (اِ.) 1 - سفینه ، قایق بزرگ . 2 - نوعی پیالة شراب . ؛ ~ کسی غرق شدن بسیار افسرده و غمگین شدن .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ قس . تق ] (اِصت .) 1 - زدن دست بر کنار تخته نرد که کعبتین درست بنشیند. 2 - هر قسم زدن (عموماً).
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) 1 - منقار مرغ ، نوک پرنده . 2 - تیزی سر چیزی مانند نوک سوزن و خنجر.
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - گیاهی است که در گندم زار روید و آن سخت تر از گیاه گندم باشد. 2 - گیاهی است که در میان آب روید و در مصر از آن کاغذ می ساختند، حفأة .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص . اِ.) تنها، یگانه .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) دو، دویدن .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (ص .) اندک ، کم ، قلیل .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تِ) (اِ.) ساج .
-
تک تک
فرهنگ فارسی معین
(تَ تَ) (ق مر.) یکی یکی ، فرداً فرد.
-
کشتی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(کُ. گِ رِ تَ) (مص ل .) گلاویز شدن دو تن با هم تا یکی دیگری را زمین زند.
-
کشتی بان
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (ص مر. اِمر.) ناخدا، ملاح .
-
کشتی گیر
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (ص فا.) کسی که کشتی می گیرد، پهلوان .
-
تک یاخته
فرهنگ فارسی معین
(تَ. تِ) (اِمر.) موجود زندة تک سلولی .
-
تک لپه
فرهنگ فارسی معین
(تَ. لَ پِ) (اِمر.) گیاهی که دانة آن دارای یک بخش یا یک لپه است مانند گندم .