کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تُو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تو
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تُ) (اِ.) 1 - تابش ، فروغ ، حرارت . 2 - تاب ، پیچ . 3 - برکه ، تالاب .
-
تو
فرهنگ فارسی معین
لب رفتن ( ~. رَ تَ) (مص ل .) مأیوس شدن ، دمق شدن .
-
تو
فرهنگ فارسی معین
لک رفتن ( ~. رَ تَ) (مص ل .) 1 - پر ریختن مرغ در فصل معینی از سال . 2 - مجازاً دمق شدن .
-
تو
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ په . ] (ضم .) ضمیر شخصی منفصل دوم شخص مفرد.
-
تو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) اندرون ، درون چیزی .
-
تو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = توی . توه : پرده .
-
تو در تو
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ق مر.) 1 - لا به لا، داخل هم . 2 - پی در پی ، دنبال یکدیگر .
-
آپ تو دیت
فرهنگ فارسی معین
(دِ یْ) [ انگ . ] (اِمص .) روزآمد کردن ، نو یا امروزی کردن ، طبق روز درآوردن ، در جریان آخرین اطلاعات گذاشتن .
-
تو دل برو
فرهنگ فارسی معین
(دِ بُ رُ) (ص .) (عا.) دوست داشتنی ، جذاب .
-
خر تو خر
فرهنگ فارسی معین
(خَ. خَ) (اِمر.) (عا.) هرج و مرج .
-
شیر تو شیر
فرهنگ فارسی معین
(ق مر.) (عا.) هرج و مرج ، بلبشو.
-
واژههای همآوا
-
تو
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تُ) (اِ.) 1 - تابش ، فروغ ، حرارت . 2 - تاب ، پیچ . 3 - برکه ، تالاب .
-
تو
فرهنگ فارسی معین
لب رفتن ( ~. رَ تَ) (مص ل .) مأیوس شدن ، دمق شدن .
-
تو
فرهنگ فارسی معین
لک رفتن ( ~. رَ تَ) (مص ل .) 1 - پر ریختن مرغ در فصل معینی از سال . 2 - مجازاً دمق شدن .