کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَمُرُّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تمر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) خرما.
-
تمر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) آب مروارید، یکی از بیماری های چشمی که بیشتر در سنین بالا بروز می کند و باعث کم شدن نیروی دید می شود.
-
تمر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) درختی است با برگ های دراز و متناوب که هر برگ بیش از بیست تا سی برگچه دارد، گل هایش زرد یا سرخ رنگ است . میوه اش سرخ و ترش مزه است که در غلافی بزرگ جا دارد، برای قلب و معده مفید است .
-
واژههای همآوا
-
تمر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) خرما.
-
تمر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) آب مروارید، یکی از بیماری های چشمی که بیشتر در سنین بالا بروز می کند و باعث کم شدن نیروی دید می شود.
-
تمر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) درختی است با برگ های دراز و متناوب که هر برگ بیش از بیست تا سی برگچه دارد، گل هایش زرد یا سرخ رنگ است . میوه اش سرخ و ترش مزه است که در غلافی بزرگ جا دارد، برای قلب و معده مفید است .
-
جستوجو در متن
-
خبجه
فرهنگ فارسی معین
(خَ جِ) (اِ.) نک تمر.
-
جله
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . جلة ] (اِ.) 1 - ظرف مایعات مانند خم ، کدوی شراب . 2 - کدوی بزرگ از تمر و خرما.