کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَبِعَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تبع
فرهنگ فارسی معین
(تُ بَّ) [ ع . ] (اِ.) عنوان پادشاهان یمن ؛ ج . تبابعه .
-
تبع
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ) [ ع . ] (ص .) جِ تابع ؛ پیروان ، چاکران .
-
تبع
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِمص . اِ.) پیروی ، پس روی .
-
واژههای همآوا
-
تبع
فرهنگ فارسی معین
(تُ بَّ) [ ع . ] (اِ.) عنوان پادشاهان یمن ؛ ج . تبابعه .
-
تبع
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ) [ ع . ] (ص .) جِ تابع ؛ پیروان ، چاکران .
-
تبع
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِمص . اِ.) پیروی ، پس روی .
-
طبع
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) 1 - ذات ، سرشت . 2 - استعداد شعر گفتن داشتن .
-
طبع
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - مهر کردن ، سر زدن . 2 - نقش کردن . 3 - چاپ کردن .
-
جستوجو در متن
-
اتباع
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ تابع و تبع ؛ تابعین ، پیروان .