کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تولید کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بار آوردن
فرهنگ فارسی معین
(وَ دَ) (مص م .) 1 - تولید کردن ، ایجاد کردن . 2 - تربیت کردن .
-
زاییدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) تولید مثل کردن .
-
سوسه دواندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ دَ) (مص ل .) (عا.) با بدگویی برای کسی تولید اشکال کردن .
-
وهن افکندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) تولید ضعف و سستی و ناهمواری کردن .
-
کف کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ کَ دَ) (مص ل .) 1 - تولید کف شدن . 2 - (عا.) عشقی شدن .
-
ذوق
فرهنگ فارسی معین
(ذُ) [ ع . ] 1 - (مص م .) چشیدن . 2 - (اِمص .) چشایی . 3 - در فارسی نشاط ، بشاشت ، خوشی . 4 - علاقه و استعداد برای یادگیری . 5 - لذت . 6 - اولین مرحله از مراحل شهود. ؛~ کسی را کور کردن او را دلسرد و بی علاقه کردن . ؛تو ~ زدن الف - ناخوشایند بودن ...
-
کار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - آن چه از شخصی یا شیئی صادر شود، آن چه که کرده شود، فعل ، عمل . 2 - پیشه ، شغل . 3 - سعی و جهد. 4 - رزم ، جنگ . 5 - کشت ، زراعت . 6 - مسئولیت ، وظیفه . 7 - گرفتاری ، دشواری . 8 - وضعیت ، حال . 9 - حادثه ، پیشامد. 10 - صنعت ، هنر. 11 - م...
-
گل
فرهنگ فارسی معین
(گُ) [ په . ] (اِ.) 1 - عضو تولید مثلی و تکثیر گیاهان که از برگ های تغییر شکل یافته به وجود آمده است . گل ممکن است سلول های هر دو جنس نر و ماده را شامل باشد و یا فقط ممکن است سلول های یک جنس (نر و یا ماده ) را دربرداشته باشد. اکثر گل ها دارای رنگ های...