کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توقف کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
روزگار کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) درنگ کردن ، توقف کردن .
-
تثبیط
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) توقف کردن ، درنگ کردن .
-
عنان گران کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) توقف کردن .
-
ایستادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ)(مص ل .)1 - برخاستن . 2 - توقف کردن . 3 - پایداری ، عمل کردن .
-
تلعلم
فرهنگ فارسی معین
(تَ لَ لُ) [ ع . ] (مص ل .) توقف کردن ، درنگ کردن در کار.
-
پاییدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - نگاهبانی کردن . 2 - مراقبت کردن . 3 - دوام داشتن . 4 - منتظر بودن ، چشم داشتن . 5 - توقف کردن .
-
عنان کشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کِ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) باز ایستادن ، توقف کردن .
-
عنان باز کشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کِ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) باز ایستادن ، توقف کردن .
-
آسودن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - آرمیدن ، استراحت یافتن . 2 - سکون یافتن ، آرام گرفتن . 3 - خوابیدن ، خفتن . 4 - توقف کردن ، درنگ کردن .
-
اتراق
فرهنگ فارسی معین
( اُ) [ تر. ] ( اِ.) = اطراق : توقف کردن در حین سفر، اقامت کوتاه مدت در جایی خاصه هنگام شب .
-
لنگر انداختن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ تَ) [ یو - فا. ] (مص ل .) 1 - توقف کردن کشتی بندر. 2 - کنایه از: ماندن زیاد در جایی .
-
تیروئید
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) غده ای است در زیر گلو که ماده ای به نام تیروکسین را در خون ترشح می کند. بزرگ شدن بیش از اندازة این غده ، گواتر نامیده می شود. اگر مادة ترشحی این غده کم شود باعث باد کردن پوست بدن می شود. بریدن این غده در پستانداران پیش از بلوغ باعث کوتا...