کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توده 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
توده شناسی
فرهنگ فارسی معین
( ~. شِ) (حامص .) دانشی که به شناسایی آداب و رسوم و ترانه های تودة مردم می پردازد.
-
جستوجو در متن
-
خره
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - توده ، تلمبار، روی هم چیده شده . 2 - ردیف ، قطار، پهلوی هم چیده شده .
-
درزه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) = درژه : تودة علف ، پشتة خار و خاشاک .
-
آمنه
فرهنگ فارسی معین
(مَ نِ یا نَ) (اِ.) = امنه : پشتة هیزم ، پشتوارة هیزم ، تودة خرمن هیزم شکافته .
-
جمهور
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - توده ، گروه ، جماعت مردم . ج . جماهیر. 2 - معظم از هر چیزی .
-
خامه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِ.) 1 - ابریشم خام . 2 - سرشیر. 3 - قلم . 4 - توده ، تل ریگ .
-
عرمه
فرهنگ فارسی معین
(عَ رْ مَ یا مِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تودة ریگ . 2 - جای گرد آمدن ریگ .
-
خرمن
فرهنگ فارسی معین
(خَ مَ) (اِ.) 1 - تودة هر چیز. 2 - محصول گندم یا جو یا برنج و دیگر غلات که روی هم انباشته باشند، تودة غله که هنوز آن را نکوفته و جدا نکرده باشند. 3 - هالة ماه .
-
آتمسفر
فرهنگ فارسی معین
(مُ فِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - تودة هوایی که اطراف کرة زمین را فرا گرفته ، جو. 2 - کنایه از: اوضاع و احوال .
-
صریمت
فرهنگ فارسی معین
(صَ مَ) [ ع . صریمة ] 1 - (مص ل .) دل بر انجام کاری نهادن ، عزم جزم کردن . 2 - (اِ.) تودة ریگ .
-
کوه
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) تودة بزرگ و برآمده ای از زمین که دارای بلندی چشمگیر نسبت به زمین های پیرامون خود دارد و از تپه بلندتر است .
-
ابر
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) 1 - تودة عظیم بخار آب ، میغ ، سحاب . 2 - اسفنج دریایی یا مصنوعی که با آن مثل یک کیسه یا لیف بدن را شستشو دهند؛ ابر حمام .
-
راش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - تودة غلة پاک شده . 2 - انبار غله . 3 - نام درختی جنگلی که چوب بسیار محکمی دارد و در کوهستان های شمال ایران می روید.
-
هسته
فرهنگ فارسی معین
(هَ تِ) (اِ.) 1 - دانة سفتِ داخل میوه ها. 2 - نقطه ، گروه یا تودة اصلی . 3 - بخشی از یاخته که معمولاً در وسط یا کنار آن قرار دارد. 4 - قسمت مرکزی اتم . ؛ ~ مرکزی مرکز حقیقی ، اصل و منشأ.