کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توانا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
توانا
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص فا.) 1 - نیرومند. 2 - قادر.
-
جستوجو در متن
-
پای آور
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص مر.) بزرگ ، توانا، باقدرت .
-
قادر
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ ع . ] (اِفا.) توانا، نیرومند.
-
مقتدر
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ دِ) [ ع . ] (اِفا.) قادر، توانا.
-
مقدور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) قدرت داده شده ، توانا شده بر چیزی ، ممکن ، شدنی .
-
ملی
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ یّ) [ ع . ] (ص .) توانگر، توانا.
-
قدیر
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (ص .) 1 - توانا. 2 - یکی از نام های خداوند.
-
آهنین
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص نسب .) 1 - آهنی ، از جنس آهن . 2 - (کن .) بسیار توانا و قوی .
-
توانگر
فرهنگ فارسی معین
(تَ گَ) [ په . ] (ص فا.) 1 - توانا. 2 - ثروتمند.
-
جان دار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - زنده ، موجود زنده . 2 - قادر، توانا.
-
ذوالقدر
فرهنگ فارسی معین
( ~. قَ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - توانا. 2 - صاحب بزرگواری .
-
قچاق
فرهنگ فارسی معین
(قُ چّ) [ مغ . ] (ص .) 1 - چاق ، فربه . 2 - باقدرت ، توانا.
-
تمکن
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ کُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - جاگیر شدن . 2 - دارای جاه و مقام شدن . 3 - توانا شدن .
-
تمهد
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ هُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گسترده شدن . 2 - آسان شدن . 3 - توانا شدن بر چیزی .