کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تن در دادن
فرهنگ فارسی معین
(تَ. دَ. دَ) [ ع . ] (مص ل .) پذیرفتن ، به امری یا کاری رضایت دادن .
-
جستوجو در متن
-
ریشاریش
فرهنگ فارسی معین
(ق مر.) جنگ تن به تن .
-
دوئل
فرهنگ فارسی معین
(دُ ئِ) [ فر . ] (اِ.) جنگ تن به تن بین دو تن به تلافی توهین و اعادة حیثیت .
-
رخت کن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ) (اِمر.) اتاقی که در آن لباس از تن درآورند و در جارختی گذارند، جایی از گرمابه که در آن لباس ها را از تن درآورند.
-
آهن پوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) کسی که زره آهنین به تن دارد.
-
کاغه
فرهنگ فارسی معین
(غِ) (ص .) تن زده ، اباکرده .
-
ابدان
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ بدن ؛ بدن ها، تن ها.
-
اجسام
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ جسم ؛ تن ها، کالبدها.
-
احدی
فرهنگ فارسی معین
(اَ حَ) [ ع - فا. ] (مبهم )یک تن ، هیچکس ، کسی .
-
پولادپوش
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) مرد جنگی ، آن که زره بر تن کند.
-
تنبل
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ) (ص .) تن پرور، کاهل .
-
جثه
فرهنگ فارسی معین
(جُ ثِّ) [ ع . جثة ] (اِ.) بدن ، تن .
-
رفاه
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (اِمص .) آسودگی ، تن آسانی .
-
زره پوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مف .) 1 - کسی که زِره بر تن کرده . 2 - تانک .
-
سیمبر
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص مر.) نک سیم تن .