کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنگی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (حامص .) 1 - کم عرضی ، کم پهنایی . 2 - سختی ، رنج . 3 - ق حطی .
-
جستوجو در متن
-
بؤس
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - تنگی ، سختی . 2 - فشار. ؛ نعم و ~نرمی و درشتی ، سستی و سختی ، ناز و تنگی .
-
بیص
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] ( اِ.) تنگی ، گرفتاری .
-
ربو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) تنگی نفس ، آسم .
-
اقحاط
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] (مص ل .) به تنگی افتادن ، در قحط شدن .
-
پلاسک
فرهنگ فارسی معین
(پَ سَ) (اِ.) فلاکت ، نکبت ، بدبختی ، تنگی .
-
تنگنا
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِمر.) 1 - تنگی ، ضیق . 2 - جای تنگ .
-
حیص و بیص
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ بِ) [ ع . ] (اِمر.) گیر و دار، تنگی و گرفتاری .
-
زبرتنگ
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) = برتنگ : تنگی که بر بالای اسب بندند؛ مق . زیر تنگ .
-
آسم
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نفس تنگی ، اختلال در تنفس به علت انسداد برونش ها و آلرژی .
-
خزر
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تنگی چشم . 2 - با گوشة چشم نگریستن .
-
شدت
فرهنگ فارسی معین
(ش دَُ) [ ع . شدة ] (اِمص .) 1 - سختی ، صلابت . 2 - تنگی ، بدبختی .
-
آلرژی
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ یو. ] ( اِ.) حساسیت ، نسبت به چیزی حساسیت داشتن که باعث بروز علایمی چون عطسه ، تنگی نفس ، کهیر حتی شوک می شود.
-
پیسی
فرهنگ فارسی معین
[ تُر. ] (اِ.) (حامص .) 1 - رفتار بد و ناهنجار. 2 - خنسی ، بیچارگی . ؛ به ~ افتادن دچار عسرت یا تنگی معیشت شدن و به مخمصه افتادن .