کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنه و توشه دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیم تنه
فرهنگ فارسی معین
(تَ نِ) (اِمر.) لباس کوتاه مردانه یا زنانه .
-
یک تنه
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ نِ) (ق .) تنها به تنهایی .
-
جستوجو در متن
-
کت
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ فر. ] (اِ.) نیم تنة آستین دار مردانه و زنانه .
-
سورسات
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ تر. ] (اِ.)1 - زاد و توشه . 2 - خواربار. 3 - ملزومات و تدارکاتِ کار.
-
چنته
فرهنگ فارسی معین
(چِ تِ) (اِ.) کیسه ای که درویشان و شکارچیان با خود دارند و در آن توشه و لوازم خود را می گذارند.
-
برگ
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) 1 - توشه ، آذوقه . 2 - اسباب و اثاثیة زندگی . 3 - میل ، آرزو. 4 - اسباب و سامان .
-
استخوان دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) کنایه از: آدم اصیل و خانواده دار.
-
بنه
فرهنگ فارسی معین
(بُ نِ) [ په . ] (اِمر.) 1 - بار و اسباب سفر. 2 - مال ، دارایی . 3 - زاد، توشه . 4 - جفت . 5 - رخت و لباس . 6 - لانه و آشیانه مرغ . 7 - خانه ، شبستان .
-
اقواء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - در جای خشک و خالی فرود آمدن . 2 - به پایان رسیدن توشه . 3 - نیازمند شدن . 4 - تهی دست شدن . 5 - از عیوب قافیه وآن اختلاف حرکت حذو و توجیه است .
-
سیورسات
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ تر. ] (اِ.) 1 - زاد و توشه . 2 - خواربار و علوفه که از روستاهای سر راه برای عبور لشکر یا موکب خان گرد می آوردند.
-
دار
فرهنگ فارسی معین
و دسته (رُ دَ تِ) (اِمر.) (عا.) 1 - دسته ، گروه . 2 - اطرافیان شخص ، طرفداران .
-
گوشه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) 1 - سخن همراه با طعنه و کنایه . 2 - زاویه دار.
-
صندوق دار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص .) 1 - خزانه دار. 2 - کسی که در بانک یا هر جای دیگر مسئول دریافت و پرداخت پول است .
-
حیص و بیص
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ بِ) [ ع . ] (اِمر.) گیر و دار، تنگی و گرفتاری .